رافائل تنها

متن مرتبط با «گذشته» در سایت رافائل تنها نوشته شده است

گذشته

  • دوازده سال قبل، دانشجوی دوره ی ارشد بودم که پدر بعد از یک بیماری پنج ماهه فوت کردند. جلوی چشمهامقطره قطره آب شدن مردی رو دیدم که برام مثل یه کوه قوی بود و فکر میکردم هیچوقت هیچیش نمیشه. بعد از مراسم سوم، مریض شدم. میگفتند آنفولانزاست. تا پای مرگ رفتم اما برگشتم. مادرم میگفت آخراش دیگه وقتی میخوابیدی,گذشته ...ادامه مطلب

  • از گذشته ها....

  • میخوام یه داستانی از گذشته براتون تعریف کنم. اما قبلش دونستن چند نکته ضروریه.۱_ من سال ۷۷ دقیقا بعد از اتمام پیش دانشگاهی با وجود رتبه ی  هزار و هشتصدی تو یکی از شهرستانهای سردسیر کشور لیسانس یکی از رشته های علوم پایه(البته صنعتی) قبول شدم. اون سال خیلی ها از نتایج کنکور ناراضی بودند و اکثر رشته های پذیرفته شده با رتبه ها همخونی نداشتند. من با وجود اینکه شاگرد بسیار زرنگی بودم و خیلی ها اصرار داشتند که غیر از رشته های پزشکی چیز دیگری رو انتخاب نکنم ولی چون از پشت کنکور موندن به شدت بدم میومد(خنگ بودم دیگه) برخلاف حرف دبیران و پدر، رشته مذکور رو انتخاب کرده بودم و البته فکر میکردم حداقل تهران پذیرفته میشم که خوب، قسمت نبود و راهی شهر سردسیر شدم. جمعا بیست دانشجوی دختر بودیم و هفت دانشجوی پسر. پسرها همه از شهرستان های گمنام و محروم و از لحاظ فرهنگی و طبقاتی خیلی با خانواده من فرق میکردند. لازم به ذکره که تا سال آخر ما حتی با همکلاس های پسرمون همصحبت هم نمیشدیم چون اکثرا بسیار شیطون و متلک پرون و تا حدودی برای اون دوره و زمونه، بی ادب  بودند.۲_  یکی از بزرگترین عشق های زندگ, ...ادامه مطلب

  • مخور غم گذشته .....

  • یعنی شونه به شونه با هم راه برید، توی ماشین کنار هم بشینید و دستتون توی دست هم باشه، با هم برید بیرون ناهار بخورید و بعد هم با هم برید جلسه کاری و ایشون همه جا با اشاره به شما بگند: (خانمم نمیدونم شاید هم گفت همسرم کلا مست شده بودم) و از یک طرف قند توی دلتون آب بشه و از طرف دیگه حرصتون درآد و تازه دو شب هم تا دم در خونه خاله شری همراهت باشه و اونوقت نتونی حتی برای یه ثانیه بغلش کنی. آخه انصافه؟ آخه درسته؟ اونم چی؟ من عقده ای که اینقدر عاشق بغل کردنم و هر کسی و که دوست دارم دلم میخواد بغلش کنم و گازش بگیرم. حالا فرقی هم نمیکنه که خواهرک باشه، مامان جانم باشه، برادرزاده شیرینم باشه، هستی باشه، خرمالوجون باشه، سنجد باشه یا همکلاسی. هیچ متوجه شدین در این فهرست هیچ موجود مذکری به جز همکلاسی وجود نداشت؟! خودم تازه فهمیدم.خلاصه. نتونستم بغلش کنم. نشد که برم تو بغلش. حتی یادم رفت از فرصت استفاده کنم و تو پارکینگ خاله اینا بغلش کنم. عجب موجودی هستم من. عجب موجودی هستند ایشون!!هی هی هی...,مخور غم گذشته,مخور غم گذشته معین دانلود,مخور غم گذشته دانلود ...ادامه مطلب

  • سال گذشته همین روزا....

  • پارسال آبان ماه بود که یه روز غروب اومد شرکت و منو به زور رسوند تا خونه و توی راه همه حرفاشو بهم گفت. اون روزا تازه آقای الف رو کامل از زندگیم حذف کرده بودم. من عاشقش نبودم. کلا من هیچوقت عاشق نشده بودم. بوده برهه ای از زندگی که به کسی علاقه مند باشم ولی اکثرا زود و گذرا و خیلی راحت طرف رو از زندگیم گذاشتم کنار. ولی هیچوقت عاشق نشده بودم. پارسال آذر ماه چه روزهایی داشتم. روزی بیست بار زنگ میزد. به بهانه های مختلف میومد کارخونه. برام خوردنی های خوشمزه می آورد. اولین بار توی دی ماه باهاش رفتم  بیرون. چه ذوقی داشت. من چقدر عذاب وجدان داشتم. اون خوشحال بود و هیجان زده. با دیدن ذوق اون و بی خیالی خودم عذاب وجدان پیدا میکردم. بهمن ماه برای اولین بار بوسیدمش. همیشه فکر میکردم بوسیدن یه مرد چندش آور باشه و حس بدی بهم دست بده. آخه من تا قبل از اون کلا از بوسیدن آدما و بوسیده شدن بدم میومد. ولی هیچ چیزٍ این آدم آزاردهنده نبود. کم کم عاشقم کرد. فکر نمیکردم طی مدت یکسال تا این حد وابسته ش بشم. دیگه وقتی زنگ نمیزنه کلافه میشم. دلم تنگ میشه. وقتی نمیبینمش پریشون میشم. دیگه نمیتونم هرکار د, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها