رافائل تنها

متن مرتبط با «برف موزیک» در سایت رافائل تنها نوشته شده است

روز برفی۲

  • الان نشستم توی سرویس و داریم میریم کارخونه. با این وضعیت جاده و برفی که من میبینم، نمیدونم ساعت چند میرسیم. همهی فکرم پیش هستیه. امروز حتما کلاس اولی ها تعطیلند و حالا نمیدونم هستی،خرمالوجون رو چه کار میکنه. با خودش میبره سر کار؟ مرخصی میگیره؟ کلا تو شهر غربت، تک و تنها زندگی کردن خیلی سخته. امیدوارم ببره بذارتش پیش زهرا خانوم.از شدت برف آسمون سفید شده. دعا کنید که به سلامت برسیم., ...ادامه مطلب

  • روز برفی

  • صبح توی سرویس خواب بودم. میون راه چشم باز کردم دیدم دو طرف جاده پوشیده شده از برف و سفید سفید. به کارخونه که رسیدیم همه جا برف بود و یخزده. زمین مثل سرسره. به سختی کارت ورود رو زدم و راه افتادم سمت دفتر. نرم و آهسته. دقیقا شبیه پنگوئن راه میرفتم که مبادا سر بخورم و پهن بشم روی زمین. به دفتر که رسیدم نفسی تازه کردم. همه جا یخبندون و سرد بود. بعد از دو ساعت به علت ترکیدگی لوله، آب قطع شد. توی این سرما بی آبی هم مزید بر علت شده بود. البته از شدت سرما تمایلی نداشتم که حتی برای دستشویی رفتن هم بخوام از اتاق خارج بشم. روز قبل کارگرها چاهی رو گوشه ی محوطه پر کرده بودند. امروز که اومده بودند چاه نشست کرده بود و مجبور شده بودند دوباره چاه رو پرکنند. از اون طرف باید زمین رو میکندند تا به لوله ی ترکیده میرسیدند برای تعویض لوله. طفلکیها توی این سرما مجبور به چه کارهایی که نشدند. کلا مدیر هم سرش حسابی شلوغ بود و نشد که ببینمش تا ازش مرخصی بگیرم.غروب رفتم باشگاه جلوی خونه ی هستی. شرایط رو پرسیدم و قرار شد از شنبه برم باشگاه برای ورزش. عضلات بدنم بدجور ضعیف شدند. کم کم دارم از فرم خارج میشم. شکمم هم , ...ادامه مطلب

  • برف بازی

  • دوستان سلام. امروز دیر اومدم پیشتون. صبح زود رفتم برای ام آر آی. بعد رفتم نونوایی. اومدم خونه و صبحانه خوردم و رفتم سراغ وصل کردن تکه های پلیور همکلاسی. بالاخره تموم شد. بعد ناهار ماکارونی درست کردم. زنگ زدم به هستی که گفت حدود ساعت سه میان دنبالم بریم کوه های اطراف برف بازی. ساعت یک و نیم بود. با عجله ناهار خوردم. ظرف هامو شستم و لباس هایی که انداخته بودم توی لباسشویی پهن کردم. نماز خوندم و لباس پوشیدم و راس ساعت سه راه افتادیم به سمت کوه ها. من که فکر نمیکردم به برف برسیم. ولی رسیدیم. اونم چه برفی به اندازه سی تا پنجاه سانت برف بود. قدم میزدی فرو میرفتی تو برف ها. عالی بود. هوای خوب. محیط تمیز. شادی و نشاط. یاد ایام بچگی. عالی بود. یاد برنامه شکرگزاری افتادم. دقیقا دیروز داشتم برای همکارا از خاطرات بچگی که بابا ما رو میبرد تیوپ سواری تعریف میکردم و میگفتم آرزومه که دوباره اون روزا تکرار بشه و حالا ناگهان امروز هستی چنین برنامه ای میگذاره. خدا چنان سریع آرزومو برآورده کرد که خودم هم باورم نمیشه. چنان خسته شدم از برف بازی که الان ولو شدم روی تخت و جون ندارم که تکون بخورم. خدایا سپ, ...ادامه مطلب

  • برف

  • برف میبارد. برف سپید. برف تمیز. برف زیبا.برف میبارد و من بیش از هر زمان دیگری به بابانوئل و کریسمس و گوزن ها فکر می کنم و اینکه ای کاش من هم درخت کاجی داشتم که در پای آن جوراب هایم را میگذاشتم برای هدیه و صبح که بیدار میشدم داخل جورابم همان چیزی بود که آرزوی داشتنش را دارم .کاش من هم بابانوئلی داشتم.,برف چت,برف,برف موزیک ...ادامه مطلب

  • برف و استرس

  • در چند سال اخیر برف های سهمگینی تو شمال (گیلان) باریده و از اونجایی که شهر مادری بارش باران زیادی داره، وقتی تبدیل میشه به برف واقعا هولناکه. در مدت یک شب تا صبح ناگهان بیش از یک متر برف میباره و چون سقف خونه ها چوبی و شییروانی یا ایرانت هستند احتمال اینکه در برابر سنگینی برف طاقت نیاورند و فرو ریزند زیاد است. از دیشب با سرد شدن هوا استرس پیدا کرده ام که نکند باران به برف تبدیل شود. مادر و خواهرک در خانه تنها هستند و نگرانشان هستم. صبح روی هواشناسی گوشی دیدم که در حال حاضر آنجا برف میبارد. نگرانم و نمیتوانم تماس بگیرم باید صبر کنم تا چند ساعتی بگذرد. الان ممکن است خواب باشند. خدایا مادر و خواهرک رو به تو میسپارم. مراقب ایشان باش. , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها