رافائل تنها

متن مرتبط با «خدایا خودت فرجی کن» در سایت رافائل تنها نوشته شده است

مجریان شکرشکن پارسی

  • بچه که بودم ظهرهای جمعه یه برنامه ای از رادیو پخش میشد به اسم قصه ی ظهر جمعه. یه آقایی میومد و قصه تعریف میکرد. اول صحبتش هم میگفت: راویان اخبار و طوطیان شکرشکن پارسی اینگونه حکایت کنند که:! عاشق قصه , ...ادامه مطلب

  • پراکنده

  • انرژی هاتون کجا رفته. من خونه میخوام. چرا برام انرژی نمیفرستین!  لطفا برام دعا کنید. اصلا انگار هیچ کس نمیخواد تو این منطقه خونه شو عوض کنه. **** صاحبخونه فورا خونه ش رو گذاشت برا اجاره  و فردا قراره یه نفر بیاد خونه رو ببینه. **** متنفرم از این جا به جایی ها **** چند روزه که اصلا اشتها ندارم.  ****, ...ادامه مطلب

  • باور نمیکنم!

  • باور نمیکنم. هر آنچه را میشنوم و میبینم باور نمیکنم. یا من یک انسان منفی هستم. یا انسانی شکاک. یا یه آدم که موشکاف تر از خیلی های دیگه است. باور نمیکنم. هر آنچه که میگویند و هر آنچه که میخواهند باور کنم، باور نمیکنم. و چون باور نمیکنم، به این سادگی هم قضاوت نمیکنم. **** مدیر جان توی تل*گر*ام تصویر د, ...ادامه مطلب

  • خسته که باشی، آسون ترین کارها رو به سخت ترین روش ممکن انجام میدی.

  • همکلاسی تماس گرفت. بهش میگم: میری خونه؟ با حالی خسته و نزار میگه: نه. الان باید یه عالمه راه برم. میگم: کجا؟ میگه: برا کپلچه که لباس خریده بودم، اومدم خونه میبینم یه قلم از لباسها رو جا انداخته و توی فاکتور حساب نکرده. الان باید برم شهرک غرب و باقی پولشو بدم و بعد برم خونه. کلی هم هزینه این رفت و آمد میشه. بهش گفتم:  عزیزم فاکتور رو داری؟ گفت: آره. گفتم: حتما شماره تلفن مغازه روی فاکتور هست. زنگ بزن و شماره کارت بگیر و باقی پول رو به کارت واریز کن. ناگهان گل از گلش شکفت. میگه: واقعا دوتا عقل بیشتر از یه عقله.کلی خندیدم. تلفن رو قطع کردم تا به کارهاش برسه.طفلکم این روزا خیلی خسته است. اونقدر که حواسش اصلا به این موضوع نبود., ...ادامه مطلب

  • یکی روحتو اوج میده و اون یکی لهش میکنه

  • از صبح مطالب زیادی اومده تو ذهنم که بخوام بنویسم ولی هر مرتبه، مشغولیت های کار و زندگی مانع شده و در نهایت هم فراموششون کردم.***احساس میکنم همکارم به وجود این وبلاگ پی برده و این کمی منو میترسونه. شاید دیگه از سر کار نتونم پست بذارم.***زندگی بالا و پایین زیاد داره. یادم میاد محل اولی که کار میکردم مدیری داشتم که بسیار بددهن و بی ادب بود. ولی بین نیروی خوب و کاری و نیروی بد،  فرق قائل میشد. و قدر نیرویی که با تمام توان کار میکرد و میدونست. اونجا خیلی چیزها یادگرفتم و اعتماد به نفسم هم بالا رفت.محل کار دوم که عالی بود. واقعا قدرشناس بودند.محل کار قبلی، عزت نفس و روحیه جنگنده ی منو کامل له کرد و ازم یه موجود ضعیف و شکننده ساخت.حالا اینجا احساس میکنم اصلا احساس جستجوگری و کنکاش ندارم. یه جورایی نسبت به موضوعات بی علاقه هستم و هیجان و حس کنکاش و کاوش در وجودم مرده. نمیدونم. شاید چون کارم با چیزی که فکر میکردم زمین تا آسمون فرق میکنه. باید کم کم در خودم احساس هیجان و شوق رو بیدار کنم.پ.ن. کسی میگفت: تا کفش فرد دیگری رو به پات نکردی در مورد راه رفتنش قضاوت نکن. همکاری دارم که ک, ...ادامه مطلب

  • با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم؟؟؟؟؟؟؟

  • سر کار بودم. گوشی رو بعد از ناهار چک کردم. رفتم تو اینس*تاگرام که ناگهان تصاویر! تصاویر مهیب! پلاسکویی که آوار شده بود روی امدادگران و آتش نشان های بی گناه و قهرمان.وای که ناگهان انگار دستی چنگ به قلبم کشید. چرا؟ چطور؟ جستجو کردم و خبر رو خوندم. چقدر غصه خوردم. چقدر غمگین شدم. چه ماه بدی بود این ماه. شروعش با بی کار شدن کارگرا. وسطاش مرگ  و تعطیلی و حالا آخرش هم فاجعه. فاجعه ای عظیم.به همه مردم و مخصوصا خانواده قربانیان تسلیت میگم.حرفی نیست که بشه این وضعیت رو باهاش شرح داد.این روزها دل مردم تهران هم مثل هواش گرفته و غمگینه.پ.ن. از ساختمان پلاسکو خاطرات زیادی دارم. بچه که بودم وقتی پدر ما رو سوار ماشین میکرد و تو خیابونا دور میزد، مخصوصا اون موقع ها که ساختمونای بلند و برج های آنچنانی در گوشه گوشه ی شهر سر به فلک نکشیده بودند، پلاسکو همیشه نمایان بود. امروز پلاسکو برای همیشه مرد!بعدا نوشت: برای مردم دعا کنیم. برای عزیزانی که زیر آوار موندند و هنوز مشخص نیست چه بر سرشون اومده. برای نجاتشون دعا کنیم. برای اونهایی که چشم به راه عزیزانشون مانده اند، دعا کنیم که از چشم انتظار, ...ادامه مطلب

  • دعا کنیم به غم ننشینند چشمان منتظر

  • از دیروز مدام دارم شبکه ی خبر رو رصد میکنم ببینم خبر جدیدی از گرفتارشدگان در ساختمان پلاسکو میشنوم یا نه. الان که ساعت هشت و ربع صبح جمعه است، هنوز نتونستن راهی به طبقات زیرزمینی پیدا کنند. در اینس*تاگرام خوندم که تعدادی از آتشنشان ها در موتورخانه ی پلاسکو  گیرافتادند و تونستن از اونجا با موبایل به همکارانشون پیام بدن. ولی هیچ پایگاه خبری موثقی این خبر رو تاکید نکرده. تا الان دو تا تونل از ساختمونهای مجاور حفر کردند ولی نتونستند راهی پیدا کنند. پ.ن. یه عده میگن چراسازمان آتشنشانی که ادعا داره بیش از ده بار به مالکان واحدهای تولیدی اخطار داده، رسما جلوی کار این واحدها رو نگرفته و ساختمان رو پلمپ نکرده.عزیزان من ، سازمان آشنشانی یه ارگان بازرسی کننده است و اجازه نداره راسا در این زمینه اقدامی بکنه. این مراجع قانونی و قانونگذاره که حکم صادر میکنه و بعد قوه ی مجریه میبایست اجرا کنه. متاسفانه با وجود اخطارهای آتشنشانی، قانونگذار صرفا به ارسال اخطار اکتفا کرده و دستور پلمپ شدن ساختمان رو نداده. من به شخصه شاهد هستم که نیروهای آتشنشانی هر ماه بازدید دوره ای از کارخانه ها انجام میدند, ...ادامه مطلب

  • خدایا سپاس

  • سلام و صبح بخیر.چقدر خوبه که به اصرار هستی جانم، این پیج رو باز کردم و اینجا مینویسم.چقدر خوبه که شماها هستید و با حضورتون و کامنتهای پرمهرتون به من انرژی میدین و به زندگی دلگرمم میکنیدممنونم. از تک تک شما دوستای خوبم چه اونها که به من منت میگذارند و کامنت مینویسند و چه خواننده های خاموشی که همراهیم میکنند، سپاسگزارم.دیروز بعد از تلفن مدیرجان، من کلا در شوکی عظیم فرو رفته بودم. خبر خیلی ناگهانی بود. انتظارش رو نداشتیم. از اول ماه ناگهان شرکت پخش به بهانه تغییر مدیرعاملشان زد زیر تمام قرارهاش و محصولات موند رو دستمون. تولید خوابید. فکر میکردیم خیلی سریع شرایط تغییر میکنه ولی این اتفاق نیفتاد. الان بخش فروش به دنبال گرفتن نماینگی از استان های مختلفه و مطمئنا دو یا سه ماهی طول میکشه تا دوباره شرایط به حالت قبل برگرده. امیدوارم هرچه زودتر وضعیت رو به راه بشه.دیشب بعد از صحبت با مادرم و همکلاسی حالم بهتر شد. ولی انگار با یه پتک محکم کوبیده بودند روی سرم. منگ و گیج بودم. الان خدارو شکر بهترم.خدایا درسته که شرایط منفیه اما چند نکته مثبت وجود داره:1- این وضعیت باعث میشه قدر کارکردن رو بیشتر ب, ...ادامه مطلب

  • خدایا لطفا کمی شعور

  • بعضی از آدم ها هستند که در برخورد اول رفتار مناسبی دارند ولی از اطرافیان میشنوی که انسان های نرمال و قابل اعتمادی نیستند. سعی میکنی با احترام گذاشتن قلق اونها رو به دست بیاری. خوبند و خوب رفتار میکنند ولی زمانی که به علت مسئولیتی که داری ازشون میخوای که کارشون رو درست انجام بدن، شروع میکنند به بدقلقی و( ببخشید که اینجوری میگه) جفتک انداختن و تو میفهمی که هرچقدر به بعضی ها احترام بگذاری و سعی کنی با زبون خوش و محبت اونها رو به راه بیاری، هیچ فایده ای نداره.به قول سعدی شیرین سخن:اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد استتربیت، نااهل را چون گردکان بر گنبد استاین عده از آدم ها همیشه خودشون رو در مورد هرچیزی محق میدونند. مثلا کارشناس آزمایشگاهی داریم که خودش رو با مدیر کارخونه مقایسه میکنه. چطور؟مدیر کارخونه و مدیر فنی و یکی دو نفر از ارشدهای کارخونه، هر روز صبح با سرویس از تهران میان کارخونه. یعنی ساعت شش از تهران راه میفتند (سعت پنج از خونه هاشون) و حدود هشت و ربع میرسند. بعدازظهرها هم ساعت چهار و نیم برمیگردند و طفلکیها حدود ساعت  هفت و نیم میرسند به خونه هاشون. من که چند باری با سرویس , ...ادامه مطلب

  • فکر کنم شیر فلکه دماغم خراب شده

  • وقتی داشتم میرفتم تهران اونقدر نگران سرماخوردگی و روزهای هورمونی بودم که پیش درمانی میکردم برا سرماخوردگی و استرس داشتم از روزهای هورمونی. بالاخره هم نه سرما خوردم و نه دچار وضعیت حاد ماهانه شدم. اما، اما جونم براتون بگه که از فردای روزی که برگشتم اول وضیت حاد شد و بعد هم که از شنبه سرماخوردم در حد تیم ملی. از شانس هم،  دیروز و امروز بازدید کننده خارجکی داشتیم و تمام روز سرپا و درحال دوندگی بودم. امروز هرچه سعی کردم آفتابی نشوم، نشد و برای ناهار دعوتم کردند و یک جورایی گیر افتادم. نکته جالب این بود که هیات بازدید کننده ترکیه ای بودند و ترکی صحبت میکردند و فقط دو نفرشان انگلیسی صحبت میکردند و همراه خود مترجم آورده بودند. آقای مدیر کیفیت سوال هایش را گاهی به ترکی و بسیار مشروح میپرسید و مترجم سعی میکرد برای مدیر کیفیت ما ترجمه کند و در این بین من که متوجه شده بودم گاهی قبل از مترجم برای مدیر کیفیتمان توضیح میدادم . به این نتیجه رسیدم که فهم زبان ترکی ام خوب است هرچند اصلا استعداد صحبت کردن ندارم. در انگلیسی هم همینطور هستم. میفهمم ولی از صحبت کردن میترسم. اما امروز به, ...ادامه مطلب

  • خدایا فرجی.....

  • زیبا چقدر قشنگ گفت وقتی در مورد چیزی تعریف میکنه اون چیز کلا منهدم میشه. منم همینطوریم. اصلا هم به انرژی مثبت اعتقادی ندارم. تا میام بابت چیزی ذوق کنم چنان زندگی محکم میزنه توی دهنم که اصلا یادم میره بخندم. میگید نه؟یادتون میاد گفتم از تنها دلخوشیها و البته مزایای این کار اینه که یه اتاق اختصاصی برای خودم دارم.خوب حالا به بهانه آمدن یک هیات خارجی قراره اتاقم رو ازم بگیرند و برم با خانم مسئول فنی پرحرفمون که از روز اول سایه منو با تیر میزد هم اتاق بشم. یعنیا الان باید بخونم: من و این همه خوشبختی محاله.......اینم از خوشی های جدید ما. جناب پت دید با جدایی تولید و کنترل کیفیت به نتیجه نرسیده حالا میخواد اینارو بذاره تنگ هم شاید اخبار بهتری به گوشش برسه.خدایا فرجی بنما......,خدایا فرجی کن,خدایا فرجی,خدایا خودت فرجی کن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها