رافائل تنها

متن مرتبط با «راه مرا میخواند» در سایت رافائل تنها نوشته شده است

همراه

  • همه چیز رو برای همکلاسی تعریف کردم. بهم میگه هیچیت نیست. من مطمئنم. میگه حتی اگر هم بود من رفیق نیمه راه نیستم. خودم نوکرتم. ته قلبم شاد میشه. هرچند ممکنه اینا فقط حرف باشه و بعدها خسته بشه، که اگه این اتفاق هم بیفته باز هم بهش حق میدم، اما همینکه واکنش ابتداییش اینقدر خوب و دلگرم کننده بود، خیلی خی, ...ادامه مطلب

  • ماجراهای من و خرمالوجون

  • رفته بودم ام آر آی. دکترم بعد از دیدن ام آر آی گردن و کمرم گفته بود دیسک های خفیفی داری ولی یه فرکانس عجیبی اینجا دیده شده که غیرطبیعیه و بهتره یه ام آر آی از سرت بگیری. بیشتر از یک ماه از حرف دکتر و نسخه ای که نوشته میگذره. هفته ی قبل خیلی یهویی تصمیم گرفتم برم و نوبت بگیرم. امروز آقای میم که قرار , ...ادامه مطلب

  • امراض نوین

  • مادرم، اصلا اصلا اصلا نه شوهر لوس کن بود و نه بچه لوس کن. زنی جدی و سرسخت که هنوز که هنوزه من یه دوستت دارم درست و حسابی ازش نشنیدم.ارتباطش با پدرم هم همیشه جدی بود. خیلی با ما خودمونی و رفیق بود ولی یه فاصله ای در روابطش حاکم بوده و هست که من بعد از فوت پدرم اون رو حس کردم. تا زمانی که بابا بود فکر میکردم به دلیل رفتار خشک و با دیسیپلین بابا که از ارتشی بودنش نشات میگرفت، مادر هم خشک و سرده. اما بعد از فوت بابا هم تغییری در روحیات مادر ایجاد نشد. واقعا نمیدونم شاید احساساتش در این سالها یخ زد.من به عنوان دختر بزرگش همیشه فکر میکردم باید شبیه مادر باشم. این چند سال اخیر اما دیگه نمیخوام شبیه کسی باشم و فقط دوست دارم خودم باشم. جدیدا هم متوجه شدم که من بسیار بسیار زن شوهر لوس کنی میشم. اینو همسر خاله ریزه اولین بار سه سال قبل بهم گفت. گفت: اگه یه روز ازدواج کنی، خوشبحال شوهرته چون حسابی بهش میرسی. من از حرفش تعجب کردم تا این اواخر. از وقتی دلم درگیر همکلاسی شده، گاهی خودم رو فراموش میکنم وفقط دوست دارم کاری بکنم که اون خوشحال بشه. با اینکه از آشپزی اصلا خوشم نمیاد ولی وقتی میاد پیشم می, ...ادامه مطلب

  • مرا چه فرض کرده ای؟

  • اینکه من اینجا چرت و پرت مینویسم و مطالبم به درد کسی نمیخوره، درست. اینکه روزانه نویس و روزمره نویسم و ادبیات درستی ندارم هم درست.اما لازمه چند مطلب رو بیان کنم.1-  من اینجا رو انتخاب کردم صرفا برای نوشتن و بیان آنچه که نمیتونم با آشناها درمیون بگذارم. یجور درددل کردن با خودم.2- کسی مجبور نیست درد دل های منو بخونه.3- اونایی که میان بد و بیراه مینویسند و آدرس وبلاگ میگذارند و دنبال تائید شدن هستند تا وبلاگشون رو به دیگران بشناسونند، باید بدونند که من خنگ نیستم و بی جواب خواهند موند4-من نه آدم س*ی*ا*س*ی هستم و نه ادعای علم و دانش دارم و نه تمایل دارم که چیزی رو به کسی یاد بدم پس اینجا یک صفحه کاملا شخصی است و س*ی*ا*س*ی و اجتماعی و علمی  نیست. اگر انتظارات شما را برآورده نمیکند پس لطفا به این صفحه سرنزنید.5-واقعا افرادی که دنبال مطالب علمی هستند با چه استدلالی میان سراغ وبلاگ ها؟ به نظر من کتاب ها و سایت های علمی و تخصصی زیادی هستند که سندیت بهتری نسبت به وبلاگ ها دارند. اگر فردی علمی هستید دنبال کتاب باشید.6- مطالب اجتماعی و اخبار روز دنیا رو صرفا از طریق وبلاگ ها دن, ...ادامه مطلب

  • من و آنکس که مرا آفرید

  • آهای خانمی که اون بالا نشستی، میدونی خیلی وقته بغلم نکردی؟ میدونی خیلی وقته نوازش دستاتو حس نمیکنم. حالا درسته که من بچه خوبی نیستم. یه کم سر به هوا هستم. یه کم نقنقو هستم. یه کم تنبلم. یه کوچولو لجباز و غرغرو هستم ولی تو که بهترین مامای دنیایی. مامای عزیزم تو که نباید این بچه لوس و ننرت رو تنها بذاری. من قهر میکنم ولی تو که نباید قهرکنی. آخه تو بزرگی. تو پروردگاری. تو خالقی. تو خدایی.تو سراسر محبت و مهربونی و لطف و عطوفتی. تو یه بغل امنی.من یه بنده فراموشکار و بازیگوش و خطاکارم.ببین، درسته که یه مدته اونجور که باید صدات نمیکنم. شاید دیگران نمیبینند و نمیشنوند. ولی تو که بینایی. تو شنوایی. تو تموم زبونا رو بلدی. حتی زبون لجباز یه دنده من.منو بشنو مامای عزیزم. منو بغل کن.خیلی بهت نیاز دارم., ...ادامه مطلب

  • راه مرا میخواند

  • سلام و صبح بخیر.من دوست ندارم این صفحه یه صفحه مناسبتی باشه به همین دلیل در مورد خیلی موضوعات و اتفاقات روز چیزی نمینویسم ولی هر کاری کردم نتونستم نسبت به اتفاقات اخیر و فوت هموطنانمون واکنش نشون ندم. از همینجا به تمام مردم ایران فوت هموطنامون در اثر حادثه تصادف قطار و بمب گذاری کربلا رو تسلیت میگم. مرگ چیز بدیه. حداقل برای بازماندگان خیلی سخت و درآوره. خدا به خانواده این عزیزان صبر عنایت کنه...امروز غروب میرم شمال پیش مادرم. ذلم برای مادر و خواهرک و برادرزاده جان تنگ شده، تنگ نه! یه ریزه شده. البته چون از همکلاسی دور میشم هم ناراحتم. بهم میگه : نامرد حتی یه روز هم از این تعطیلاتت رو به من اختصاص ندادی! خوب چه کار کنم. ایشون همش سر کار هستند. مخصوصا توی این تعطیلات. شوق و ذوقی که برای رفتن به خونه دارم وصف ناپذیره. مامان میگفت اومدنی مراقب باش اینجا خیابونا همه یخ زدند یه وقت سر نخوری.مجبورم سنجد رو خونه تنها بذارم. دیشب یه عالمه غذا براش گذاشتم و کلی نصیحتش کردم. بخاری سالن رو برا سنجد روشن میذارم و قفسش رو گذاشتم کنار بخاری. فقط امیدوارم اتفاقی براش نیفته تا من برم و برگردم. بر,راه مرا میخواند ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها