مسئله مرغ و تخم مرغ

ساخت وبلاگ

نمیدونم این بلای هورمونهاست که باعث میشه بعضی روزها حالم خراب بشه و دائم بغضو باشم یا حال خرابمه که هورمونها رو بهم میریزه.

اگه کار، کارٍ هورمونهاست، پس چرا قدیم ترها اینجوری نبودم. اون روزایی که همراه خانواده زندگی میکردم.  شاید هم تاثیر بالا رفتن سن  و پیر شدنه.

یا شاید اینا همه تقصیر تنها زندگی کردنه. اینکه دائم تنهایی و دائم باید به چهارتا دیوار سفید نگاه کنی و فقط صدای تلویزیون و یا رادیو رو بشنوی و کسی رو نداشته باشی که سربه سرت بذاره و حرصت بده و گاهی بخندوندت و باهاش حرف بزنی.

هرچی که هست خیلی بد و مزخرفه.

اونقدر مزخرف که به همکلاسی که میخواست شنبه بیاد پیشم گفتم که نیاد و بعد نشستم و دوساعت تمام گریه کردم. خودم هم نمیتونم خودم رو درک کنم. . خوب دختره دیوونه اگه دلت تنگ شده بذار بیاد که ببینیش. اگه نه، پس این آبغوره گرفتنت چیه؟

فکر میکنم اینجور که پیش میره تا چند سال دیگه باید برم آب مرواریدهای حاصل از آبغوره گیریهای مداومم رو جراحی کنم.

اصلا من فهمیدم چرا جراحی آب مروارید در خانمها خیلی بیشتر از آقایونه. از بس گریه میکنند. تو تنهاییاشون. وقتی عاشق میشن. وقتی بچه دار میشن. وقتی خسته میشن. وقتی عزیزی رو از دست میدن. وقتی تنها میشن. وقتی نا امید میشن. حتی وقتی خیلی خوشحال میشن.

.....

ای کاش مادرم کمی منو و احساسمو درک میکرد تا هم کمتر اذیت میشد و هم کمتر اذیتم میکرد.

ای کاش مادرم حرف پدر خدابیامرزم رو به یاد داشت که میگفت:( مردی که تا بالای چهل سالگی مجرد مونده باشه، یا رفیق باز بوده، یا خانم باز، یا قماربازو خوشگذرون، یا بچه ننه. ) اگه این حرف پدر رو قبول داشت دیگه  توقع نداشت من با یکی از خواستگاران چهل و چند ساله مجردم که هرکدومشون از نظر من یه ایراد بزرگ دارند ازدواج کنم.

ای کاش....

ای کاش کارهای همکلاسی زودتر ردیف میشد و مشکلاتش برطرف میشد.

ای کاش من کمی خوشحال تر باشم......

آهای خدایی که همه میگن مردی ولی من میگم زنی، اون کاش ها که نوشتم همه تقاضاهایی هستند که عاجزانه از تو دارم. خواهشا خواهشا و خواهشا مرا بشنو و دستم را بگیر.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 10:44