از دردسرهای کار

ساخت وبلاگ

تمام دیروز فکرم مشغول بود. دیشب ساعت یک و نیم شب  از سردرد بیدار شده بودم. با خودم میگفتم چرا باید اینقدر به علت کار اون انباردار فکر و ذهنم درگیر شده باشه. بیشتر از این ناراحت بودم که یکی از کارگراش به گوشم رسونده بود که فلانی گفته من بلدم چطوری زنگ بزنم به مدیر و چی بگم که حال خانم رافائل رو بگیرم. اما بعد با خودم گفتم : ببین دختر، معلومه که تو آدم بزرگ و قوی هستی که یه مرد با توسل به دروغ میخواد کوچیکت کنه. اون مرد نقطه ضعفی از تو پیدا نکرده و به اشتباه و ضعف خودش باور داشته که خواسته با دروغگویی و دسیسه به قول خودش زیرآب تو رو بزنه.

سعی کردم آروم باشم ولی نگران برداشت اشتباه مدیر هستم.

*****

همکلاسی دیشب خیلی باهام حرف زد. بهم میگه سعی نکن با دلسوزی جلوی کار اشتباه  دیگران رو بگیری. اینجوری هم خودت اذیت میشی هم اونا چون تو یه زنی حرصشون درمیاد. اجازه بده اشتباه کنند و بعد خودشون چوب اشتباهشون رو بخورن. خودت مستقیم وارد قضیه نشو.

همکلاسی درست میگه. هرچند این افراد با دسیسه چینی چندین نفر رو نابود میکنند تا به جایی که میخوان برسند، اما بالاخره یه جایی و یه وقتی دستشون رو میشه.

توکل به خدا و به امید اون روز.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58