برف باریده.
توی این برف به سختی خودمو رسوندم به ایستگاه سرویس. چندجا ماشین ها تصادف کرده بودند. توی خیابون اصلی جاده یخ زده بود و نمک نپاشیده بودند در نتیجه سرسره بزرگی ساخته شده بود و ماشینها به سختی قابل کنترل بودند. چند بار به خودم گفتم : بخواب دخترجون، چرا میخوای بری سر کار. ولی باز هم نتونستم خودم رو راضی کنم که مرخصی بگیرم.
و اینچنین شد که الان در محل کار حاضرم.
برم به کارام برسم.
رافائل تنها...برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 62