مادربزرگونه

ساخت وبلاگ

برف میباره. برف میباره و با خودش یه حس خوبی میاره. درسته که سرده. درسته که فردا برای رفتن سر کار سختی زیادی تحمل میکنم. درسته که فردا باید سر کار بلرزم و بلرزم ولی ولی ولی خوبه که زمین سیراب میشه. خوبه که برف میباره.

****

برای مخاطب خاص:

سالها قبل وقتی دخترکی نوزده ساله بودم، مردان زیادی در اطرافم سعی میکردند دلم رو به دست بیارن اما من در قلبم رو به روی همه بسته بودم و کلیدقفلش رو یه جایی گم کرده بودم. 

سالها گذشت و اون قفل پوسید. من دیگه اون دخترک منفی باف نبودم که دنیا رو با دیدن آدم های اطرافم قضاوت کنم. من از خونه و خونواده دور شدم. من آدم های زیادی رو با فرهنگ های مختلف دیدم. من فهمیدم همونطور که همه آدم ها خوب نیستند، به همون نسبت هم نمیشه همه رو بد دید. من تحت تاثیر یک فکر فمینیستی بزرگ شدم. فکری که همواره جنسیت رو محور قضاوت هاش قرار میداد. من فهمیدم که همه ی مردها بد نیستند. اولین بار با دیدن همسر دوست عزیزم هستی، یعنی همون آقای میم، مردی که سالهاست پاکی و خوبی و صداقتش زبانزده تمام اطرافیانه. مردی که مثل برادرم برام عزیز و قابل احترامه  فهمیدم که مردها میتونند مهربون و چشم پاک باشند و بدون توقع به اطرافیانشون کمک کنند.

بعد از ایشون مردهای دیگه ای هم در اطرافم دیدم که خشن نبودند. زورگو نبودند. بداخلاق و تندخو نبودند. نیومده بودند که منو به اسارت بگیرند.

کم کم قفل پوسیده ی قلبم شکست و با اومدن همکلاسی، با تلنگر اون، درب قلبم باز شد. عشقی رو که میتونستم در نوزده سالگی تجربه کنم با سختگیری و بدبینی و نگرانی های بی خود سا لها بعد در سی و شش سالگی تجربه کردم.

بانوی عزیزم، انسانها چه مرد و چه زن نگرانی ها و دل مشغولیت های خودشون رو دارند. آزادی برای یک زن شامل این نمیشه که هرکاری دلت میخواد بکنی. حتی برای یک مرد هم چنین آزادی وجود نداره. این دیگه اسمش آزادی نیست. بی قیدیه. و بی قیدی و بی بند و باری خوب نیست. اینکه به خاطر مرد مورد علاقه ات خیلی کارها رو انجام ندی، اسارت و بندگی نیست. عشقه. همونطور که مردت به خاطر تو خیلی از تفریحات دوران تنهایی شو کنار میذاره.

توی این دنیای دیجیتالی، فقط زنها نیستند که تنها هستند و درک نمیشن. خیلی از مردها هم تنها هستند و احساس میکنند که کسی اونها رو نمیفهمه.

عزیزکم، نگاه آدمی در بیست سالگی سردتر و سخت تر و مغرورانه تر از سی سالگیست. نگاه جنسیتی به زندگی، روح رو به بند میکشه. اینکه سعی کنیم مردان رو بهتر بشناسیم و دردها و رنجهاشون رو درک کنیم میتونه باعث بشه با دید بهتری به زندگی نگاه کنیم.

مردی که الان عاشقانه دوستش دارم همون مردیه که هفده سال پیش به نظرم ایرادهای زیادی داشت و قابل دوست داشتن نبود.

اون ایرادها برطرف نشده، فقط من دقیق تر به خودم و اطر افم نگاه کردم و ایرادهای خودم رو بهتر دیدم و متوجه شدم که من هم کامل نیستم. وقتی اون ایرادها رو به عنوان خصایص انسانی پذیرفتم، تازه متوجه مزایا و نکات مثبت این آدم شدم. تازه مهربونی و سخاوتش رو دیدم. تازه متوجه تمام خوبی هایی شدم که سال ها پیش ندیده بودمشون. 

وقتی اجازه دادم که با هم همصحبت بشیم ، اونوقت دیدم که چقدر این مرد به من آرامش میده؛ حتی با وجود اینکه برام شعر نمیخونه؛ از آثار ادبی صحبت نمیکنه؛ اهل نمایشنامه و کتاب های خاص و ادبیات نیست؛ اما؛ اما با همین حرف های معمولی ، دنیا دنیا آرامش بهم هدیه میده.

عزیزم، بانوی فرهیخته من، عشق همترازی نیست، عشق احترام متقابل و پذیرش تمام تفاوت هاست. عشق کامل بودن نیست. عشق کامل شدنه. تمام مردها بد نیستند. اینو کسی میگه که سالها اینجوری فکر میکرده.تکرار میکنم  تمام مردها بد نیستند. مردهای خوب هم زیادند ولی تو باید خوبی اونها رو کشف کنی. یه زن میتونه با سیراب کردن روح یه مرد باعث شکوفایی بهترین خصایص در مرد باشه.

امیدوارم عشق و محبت در خونه های دلتون رو هرچه زودتر بزنه. قفل درب ها رو باز کنید. به خداوند توکل کنید و سعی کنید با خوب بودن خودتون اجازه بدین تا خوبیهای طرف مقابلتون نمایان بشه. هرچیزی در این دنیا متقابل و دوطرفه است.

به دنیا عاشقانه نگاه کنید تا عشق رو بهتون هدیه بده.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58