زندگی نوشت

ساخت وبلاگ

من و همکلاسی به هم قول دادیم که هر بار که فرصت میکنیم و وقت داریم و پول دستمون هست یک سری از خریدهامون رو انجام بدیم و  کارهامون رو جمع و جور کنیم تا وقتی خواستیم عقد کنیم دیگه معطل این چیزا نشیم و زود بریم سر زندگیمون. 

ما نه میخوایم جشن عروسی آنچنانی بگیریم و نه قصد خریدهای بی خود داریم. اصل خرید ما حلقه ازدواج و سرویس عروسی بود.

حلقه رو که خریدیم. سرویس هم چندتایی دیدیم و از یکی دو مورد هم خوشمون اومد ولی یکی دوماه دیگه میخریم.

همکلاسی میگه دیگه چی باید بخریم؟ بهش گفتم یه ست حوله ی خوشگل. میخنده و میگه همین؟ من داشتم به مبل و سرویس خواب فکر میکردم. بهش میگم: اونا که جهیزیه است. من باید بخرم. میگه: ول کن این حرفای صد من یه غاز و جهیزیه دیگه چیه؟ با هم میخریم. 

خوشحالم. از اینکه مثل هم فکر میکنیم. از اینکه وقتی به نظر من آینه و شمعدان چیز بی خودیه و دلم نمیخواد پول زیادی بابتش بدم و اگه دست خودم بود اصلا نمیخریدمش. و همکلاسی هم دقیقا با نظر من موافقه.

خوشحالم که دنبال خریدن سشوار و ریش تراش و دستگاه اپیلاسیون و لباس زیر و چمدون و اینجور جنگولک بازیا نیستیم. تو سن ما هرکدوم اینجور وسایل رو خودش داره و دیگه خریدن اینا بیخوده.

ما دنبال این نیستیم که چی بخریم که چشمگیرتر باشه  یا بیشتر جلب توجه کنه. میدونم که همه ی اینا جزء زیبایی ها و شادی های زندگیه ولی به قول پدر مرحومم اینا وقتی خوبن و باعث شادی که بعدا موجب مشکلاتی توی زندگی نشن و اول زندگی، آدم رو زیر بار قرض نبرند. و ما هم فقط میخوایم با هم زندگی کنیم و نمیخوایم بی خودی برا حرف مردم زندگی رو به خودمون سخت بگیریم. 

امیدوارم همه چیز طبق برنامه مون پیش بره و مشکلی برامون پیش نیاد.

پ.ن. مادر من تو این شرایط همیشه خودش رو کنار میکشه. مثلا  ده سال قبل برای خریدهای عروسی برادرم هیچکدوم از ما همراهشون نبودیم. البته اونها هم خیلی از چیزهای غیر ضروری رو نخریدند. الان هم میدونم اگر ما بخوایم ازدواج کنیم مادر کامل خودش رو کنار میکشه مخصوصا که خیلی هم راضی نیست. پس دلیلی نداره من بخوام در مورد خریدهام چیزی بهشون بگم.

زندگی من هم اینجوری شده دیگه. خودم دارم باهاش کنار میام. با خودم فکر کردم و گفتم خوب خوبش  اگه عمر یه آدم نرمال رو داشته باشم ( که اصلا قابل پیشبینی نیست) و مثلا هفتاد سال عمر کنم و تو پیری بخوام بمیرم، خوب الان نصف این عمر گذشته و من توی این سالها فقط برا دل دیگرون زندگی کردم. حالا تصمیم گرفتم باقی این مدت رو چه یک روز و چه یک سال و چه بیشتر، با احترام به دیگران، مطابق میل خودم زندگی کنم. ساده و راحت. بی دغدغه پول و مال و تجملات.

.

خدایا سپاسگزارم. برای حس آرامشی که وسط یه طوفان سهمگین ریختی تو قلبم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58