روز برفی

ساخت وبلاگ

صبح توی سرویس خواب بودم. میون راه چشم باز کردم دیدم دو طرف جاده پوشیده شده از برف و سفید سفید. به کارخونه که رسیدیم همه جا برف بود و یخزده. زمین مثل سرسره. به سختی کارت ورود رو زدم و راه افتادم سمت دفتر. نرم و آهسته. دقیقا شبیه پنگوئن راه میرفتم که مبادا سر بخورم و پهن بشم روی زمین. به دفتر که رسیدم نفسی تازه کردم. همه جا یخبندون و سرد بود. بعد از دو ساعت به علت ترکیدگی لوله، آب قطع شد. توی این سرما بی آبی هم مزید بر علت شده بود. البته از شدت سرما تمایلی نداشتم که حتی برای دستشویی رفتن هم بخوام از اتاق خارج بشم. روز قبل کارگرها چاهی رو گوشه ی محوطه پر کرده بودند. امروز که اومده بودند چاه نشست کرده بود و مجبور شده بودند دوباره چاه رو پرکنند. از اون طرف باید زمین رو میکندند تا به لوله ی ترکیده میرسیدند برای تعویض لوله. طفلکیها توی این سرما مجبور به چه کارهایی که نشدند. کلا مدیر هم سرش حسابی شلوغ بود و نشد که ببینمش تا ازش مرخصی بگیرم.

غروب رفتم باشگاه جلوی خونه ی هستی. شرایط رو پرسیدم و قرار شد از شنبه برم باشگاه برای ورزش. عضلات بدنم بدجور ضعیف شدند. کم کم دارم از فرم خارج میشم. شکمم هم همچین همچین داره میزنه بیرون. قبل از اینکه حسابی از ریخت درام باید یه فکری برا خودم بکنم. از نظر مامان برای روحیه ام هم خوبه.

باید برگردم به دوران خوش امید به آینده. باید این حس رخوت و کسلی رو از خودم دور کنم.

****

امروز وقتی توی برف راه میرفتم یاد اون آدم هایی افتادم که توی این سرما سرپناه یا لباس گرم ندارند. دعا کردم که خدا خودش مراقبشون باشه و از مامای مهربون تشکر کردم برای اینکه اونقدر درآمد دارم که بتونم توی سرما خودم رو گرم و شکمم رو سیر کنم.

*****

به جهنم که ترامپ تو امریکا راهمون نمیده. خیلی هم دلش بخواد. حالا مثلا چی از دست دادیم. کشوری که برای زنان شاغلش مرخصی زایمان درنظر نمیگیره و حقوق زنان در اونجا خیلی کمتر از مردانه به نظر من چیز تحفه ای نیست. همچین امنیت هم نداره.(اینارو دوستی که اونجا زندگی میکنه میگه) . مردک مو زرد بی ریخت بدقیافه. حالا فکر کرده ما داریم از تب رفتن به کشورش میمیریم. 

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58