هنوز امید هست

ساخت وبلاگ

دیشب با دوستی حرف میزدم، وقتی ناراحتیم رو دید گفت: الان کاری از دستت بر میاد؟ گفتم: نه. گفت به جای ناراحتی کردن سعی کن در موقعیت خودت و جایی که اختیار داری طوری رفتار کنی که چنین مسائلی پیش نیاد. چیزی که از دست تو و از دامنه ی اختیاراتت خارجه، نباید تو رو اینقدر داغون کنه که زندگی عادیت یادت بره. باید دعا کنی برای رفتگان و از خدابرای بازماندگان طلب صبر کنی و سعی کنی برای کمک به هموطنانت وظایف محول شده به خودت رو درست انجام بدی. 

دیدم درست میگه. از نشستن و غصه خوردن چیزی بدست نمیاد. باید تصمیمات مهمتری گرفت.

پ.ن. دو شبه که دائم خواب همکلاسی رو میبینم. پریشب تو خواب حالم بد شده بود. اتفاقات بد و ناخوشایندی تو خوابم پیش میومد. اما دیشب دوتایی لباس رسمی پوشیده بودیم. من کت و دامن و همکلاسی کت و شلوار. بازوش رو گرفته بودم و توی یه سالن بزرگ داشتیم میرفتیم سمت انتهای سالن. اما تو خوابم جلوی موهاش شبیه موهای برادرجان ریخته بود. تو خواب فکر میکردم کی موهاش ریخت که من نفهمیدم.

جدیدا یکی از دلهره هام پیر شدن همکلاسیه.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58