یکی روحتو اوج میده و اون یکی لهش میکنه

ساخت وبلاگ

از صبح مطالب زیادی اومده تو ذهنم که بخوام بنویسم ولی هر مرتبه، مشغولیت های کار و زندگی مانع شده و در نهایت هم فراموششون کردم.

***احساس میکنم همکارم به وجود این وبلاگ پی برده و این کمی منو میترسونه. شاید دیگه از سر کار نتونم پست بذارم.

***زندگی بالا و پایین زیاد داره. یادم میاد محل اولی که کار میکردم مدیری داشتم که بسیار بددهن و بی ادب بود. ولی بین نیروی خوب و کاری و نیروی بد،  فرق قائل میشد. و قدر نیرویی که با تمام توان کار میکرد و میدونست. اونجا خیلی چیزها یادگرفتم و اعتماد به نفسم هم بالا رفت.

محل کار دوم که عالی بود. واقعا قدرشناس بودند.

محل کار قبلی، عزت نفس و روحیه جنگنده ی منو کامل له کرد و ازم یه موجود ضعیف و شکننده ساخت.

حالا اینجا احساس میکنم اصلا احساس جستجوگری و کنکاش ندارم. یه جورایی نسبت به موضوعات بی علاقه هستم و هیجان و حس کنکاش و کاوش در وجودم مرده. نمیدونم. شاید چون کارم با چیزی که فکر میکردم زمین تا آسمون فرق میکنه. 

باید کم کم در خودم احساس هیجان و شوق رو بیدار کنم.

پ.ن. کسی میگفت: تا کفش فرد دیگری رو به پات نکردی در مورد راه رفتنش قضاوت نکن. 

همکاری دارم که کارشناس آزمایشگاهه و پنج سال پیش با یکی از کارگرها که زن و بچه داشته ازدواج کرده(همسر دوم شده)البته همسرش از کارخونه  اخراج شده و جای دیگری سرگرم کاره. این خانوم به شخصه به لحاظ مالی تامینه، برخلاف آقا. خیلی ها میگن چرا این کار رو کرده، ولی من تو چندبار صحبت باهاش متوجه موضوعی شدم. اول اینکه به لحاظ عاطفی ، آقا، خانوم رو کاملا تامین میکنه و خانوم بسیار راضیه. دوم اینکه خانوم قبلا یک نامزدی ناموفق داشته که طی اون بلاهای زیادی سرش اومده. سوم اینکه خانوم در اثر یک بیماری تمام موهاش ریخته و اون آقا با وجود این شرایط، خانوم رو دوست داره.

قضاوت نمیکنم . نمیتونم قضاوت کنم. اگر من جای خانوم بودم شاید دقیقا همینطور رفتار میکردم. شما هم قضاوت نکنید. هیچ کسی رو قضاوت نکنید. دردهای هرکسی مختص خودشه و برای ما قابل لمس نیست. ما فقط میتونیم سعی کنیم دیگران رو درک کنیم. همین.


رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:58