خونه تکونی جمعه

ساخت وبلاگ

صبح ساعت شش بیدار شدم. شش و بیست دقیقه توی نت سرک کشیدم که ببینم چه خبره. همکلاسی هم آنلاین بود. بیدارشده بود مسکن بخوره برای درد دندونش. کمی چت کردیم . رفتم حموم دوش گرفتم و صبحانه خوردم. ساعت هشت صبح خانمی که قرار بود برا نظافت خونه بیاد، از راه رسید. یه راست رفت توی آشپزخونه. من فقط میخواستم دیوارهای آشپزخونه رو بشوره و حموم رو. اما کارمون تبدیل شد به نظافت کامل. تمام آشپزخونه، شیشه ها و کابینت ها (البته کابینت های این خونه خی لی کم و محدوده) و دیوار و کف و ... پرده های آشپزخونه و سالن رو هم کندیم و لباسشویی زحمتش رو کشید و بعد هم خانم نصب کرد. بالکن و حموم رو هم حسابی شست. منم کمد اتاق خواب رو مرتب کردم و اتاق خواب هارو جارو کشیدم. بعد خانم سالن رو جارو کشید و تی کشید و در نهایت ناهار خورد و چایی و رفت. خداروشکر اونقدر تر و فرز بود که نگو. به همه کاری رسید و ساعت دو هم رفت. البته درسته که اگه خودم میخواستم انجام بدم با دقت و وسواس بیشتری انجام میدادم ولی خوب با این زانو درد اصلا توانش رو نداشتم. همین الان هم با اینکه اون بیچاره کار کرده من خسته شدم. بعد از رفتنش من غش کردم. الان هم باید برم ملافه لحافی رو که شستم اتو کنم و بکشم به لحاف. 

دنبال یه تور چندروزه برا سفر به جنوب توی آخر اسفند بودم. قیمتها اونقدر رفته بالا که دلم نمیاد اینهمه هزینه کنم. بدجور هم دلم سفر میخواد. شاید به همون شمال رفتن بسنده کنم و به فکر برنامه ای برای اردیبهشت باشم. 

پ.ن. دیشب یکی از آشناها پیام داده که یه پسر خوب سراغ دارم بیا باهاش آشنا بشو برا ازدواج. دنبال یکی مثل تو میگرده. گفتم قصد ازدواج ندارم و دارم به مورد دیگه ای فکر میکنم. کلی نصیحتم کرد که ال و بل....

دوازده سال قبل هم کسی رو معرفی کرده بود که کارش طوری بود که همیشه تو سفرهای دریایی بود و گفته بودم نه. حالا هم این طرف جنوب زندگی میکنه و شغل مشابهی داره. و جالبه که سر مورد قبلی گفته بودم من نمیخوام برای زندگی برم جنوب. نمیدونم یادش رفته و یا فکر کرده چون سن من بالا رفته جای زندگی و شغل همیشه  در سفر بودن شوهردیگه برام مهم نیست. 

به هرحال این آشنای قدیمی خیلی به من لطف داره و خیلی دوستم داره و هرکس دنبال دختر خوب میگرده، ایشون من رو معرفی میکنه. من هم ارادت خاصی بهش دارم. امیدوارم زودتر تکلیف من و همکلاسی قطعی بشه تا بتونیم همه رو درجریان بگذاریم و دیگه توی چنین شرایطی گیر نکنم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 0:42