شبانه

ساخت وبلاگ

از حموم اومدم. یه ظرف سالاد خوردم و الان هم یه لیوان چایی دارچین ریختم و آوردم گذاشتم رو میز جلوی خودم و ولو شدم روی مبل و دارم م*ن و ت*و پلاس  تماشا میکنم. مدیر جان ازم پرسید پنجشنبه میای سر کار. گفتم بله. میام.

مدیرجان شخصیت جالبی داره. بسیار آروم و خونسرده و من بهش غبطه میخورم. مطمئنا اون هم مشکلات خودش رو توی زندگی داره ولی خوب سعی میکنه با آرامش با اونها مواجه بشه و من آرزو میکنم یه روز بتونم مثل اون با مسائل برخورد کنم. 

ای کاش من کمی خونسرد باشم و اینقدر سریع نسبت به مسائل واکنش نشون ندم. ای کاش کمی بیخیال و بیتفاوت باشم و این حساسیت هامو کم کنم. ای کاش.

پس من کی بزرگ میشم و مثل یه خانم جا افتاده برخورد میکنم؟!

همیشه عاشق خانم های مسنی بودم که در شرایط خاص آرامش عمیقی دارند و بدون دستپاچگی و با وقاری خاص با مشکلات روبرو میشن. آخ که چقدر دلم میخواست مثل اونها باشم. محکم  و مطمئن. فکر میکنم اونا اعتقاد و ایمانشون خیلی قویه. وگرنه وقتی آدم به خدا و قدرت برترش ایمان داشته باشه دیگه نباید از چیزی بترسه و یا نگران بشه. من به قدرت بی همتای خداوند معتقدم و میدونم که هر چیزی تحت اراده اونه ولی نمیدونم چرا اینقدر ترس و هراس و نا آرامی در وجودم هست.

خدایا خودت دلم رو قرص کن و در وجودم بذر آرامش بپاش.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 0:42