سرویس نوشت

ساخت وبلاگ

الان نشستم تو سرویس تهران و دارم برای ماموریت میرم تهران. فردا باید دفتر تهران باشم. آقا ما هرکاری کردیم این ماموریت رو بپیچونیم، نشد که نشد. اصلا تمام کائنات دست به دست هم دادن که من و همکلاسی تو روز ولنتاین بتونیم همدیگه رو ببینیم.. بله دیگه، اینجوریاست. امروز اونقدر سرم شلوغ بود که نگو و نپرس. الان واقعا خسته ام. شب میرم خونه خاله شری. این بار البته دست خالی. اونقدر شاید شاید کردن که تا همین چند لحظه قبل نمیدونستم که بالاخره میرم تهران یا نه.

صبح جاده وحشتناک بود. به شکل سورتمه وار و در حال سرسره بازی رسیدیم کارخونه. توی کارخونه با وجود اینکه روز قبل تمام محوطه رو تمیز کرده بودند حدود سی سانتی متر برف نشسته بود روی زمین. نمیدونید که چقدر دقت کردم که مبادا زمین بخورم. 

خداروشکر به سلامت گذشت.

الان هم جاده به سمت تهران خیلی بهتره و باز شده.

بریم ببینیم فردا چی پیش میاد.

پ.ن. خدایا برای تمام داده ها و نداده هات سپاس.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 0:42