کدورت

ساخت وبلاگ

ناراحتم. از دست خودم و از دست همکلاسی.

دیروز همکلاسی و شرکا جلسه داشتند و بالاخره قرار شد سهم امپراطور و  سلطان بانو رو بخرند. البته قراره شریک جدیدی بیاد بینشون. ولی مسئله اینجاست که شریک جدید ......میاره و سهم اون دوتا رو ....... خریدن. این یعنی باقی پول رو این سه تا شریک باید بدن. البته طی چند سال. و این یعنی.....

بهش گفتم چرا وقتی تو خواستی جدا بشی ، سهم تو رو ندادند که بری دنبال زندگیت؟ حالا یه چنین مبلغی رو دادن به اونا.

تلفن قطع شد و من موندم با یه دنیا عصبانیت.

عصبانیم. برنامه هامون دوباره تاخیر پیدا میکنه.

عصبانیم که حاضر نیست از اون شرکا دل بکنه.

عصبانیم که همچنان یه کارخونه دار کذایی باقی میمونه.

کارخونه داری که هرچی درمیاره میریزه تو شکم کارخونه و هیچی تهش براش نمیمونه. 

عصبانیم که تمام زحمتهارو اینا کشیدن و حالا اونا به یه پول قلمبه رسیدن که تو عمرشون فکرش رو هم نمیکردن.

عصبانیم. از دست خودم که ازش سوال پرسیدم. عصبانیم که نمیتونم جلوی کنجکاوی و حرص خوردن هامو بخورم. عصبانیم که چرا دست از این کارخونه برنمیداره.

*****

بالاخره بعد از دوبار تغییر نوبت ویزیت دکترقلبی که به کمک هستی براش پیدا کرده بودم، امروز رفت دکتر و خداروشکر دکتر شرایطشو براش  کامل شرح داد. باید همیشه داروی قلبشو بخوره. امیدوارم حرف گوش بده و سر قولش بمونه.

پ.ن. مادر دلش خوشه که من همکلاسی رو بذارم کنار، وقتی تمام فکر و ذکرم همکلاسی  و سلامتیش و کارشه، این یعنی توی قلبم جا خوش کرده، یعنی نمیتونم به این راحتی از زندگیم بذارمش کنار.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 7:43