خوابم یا بیدارم؟

ساخت وبلاگ

پریشب، شب سختی بود. هم خودم خسته بودم و هم بارون و طوفان شب رو دلگیرتر کرده بود. ساعت دو و نیم شب از صدای چیک و چیک بیدار شدم. اول فکر کردم صدای ضربه های بارون روی شیشه ی پنجره است. بعد که دقت کردم دیدم صدای متفاوتیه. از تخت اومدم پایین و چراغ اتاق رو روشن کردم. از لبه ی پنجره آب چیکه میکرد روی موکت اتاق. مثل برق پریدم و رفتم سطل و دستمال آوردم و شروع کردم پاک کردن آب بارونی که از لای درز پنجره و دیوار میزد داخل. شدت بارون اونقدر زیاد بود که آب اومده بود داخل. بعدش رفتم سراغ پنجره ی آشپزخونه. اونجا وضعش بدتر بود.‌قالیچه ی آشپزخونه رو جمع کردم و پشت پنجره و کف آشپزخونه رو تمیز کردم. یکسری دستمال پشت پنجره ها گذاشتم و برگشتم توی رختخواب. ولی حالا مگه خوابم میبرد. کی خوابم برد نمیدونم ولی صبح ساعت پنج که بیدار شدم دستمال ها رو شستم و دوباره پشت پنجره گذاشتم و بعد کف آشپزخونه رو تمیز کردم و رفتم سر کار. تمام مدت خوابم میومد و خسته بودم. فکر کنم کمی هم حالت سرماخوردگی داشتم. با خودم تصمیم گرفتم وقتی برگشتم خونه حتما بخوابم.

کار تموم شد و برگشتم خونه. نیم ساعتی با خواهرک و مامان تلفنی صحبت کردم. بعدش روی تخت ولو شدم و گوشی رو روی سکوت گذاشتم تا بخوابم ولی هر کاری کردم خوابم نبرد که نبرد. پشیمون شدم. از روی تخت بلند شدم و به همکلاسی زنگ زدم. بعدش یه دوش گرفتم. گشنه بودم. حوصله ی آشپزی نداشتم. دلم از آش های هستی میخواست. رفتم یه نودل انداختم توی آب جوش و بعد از آماده شدنش با کمی سس سویا خوردمش. ولی سیر نشدم. کمی کتاب خوندم. احساس میکردم گلوم کمی میسوزه. یه قرص کلداستاپ خوردم. کمی که گذشت چشم هام سنگین شد. کتاب رو جمع کردم و رفتم توی رختخواب. ساعت هشت بود. خوابم برد. ساعت هشت و نیم با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. همکلاسی بود. طفلک با شنیدن صدای گیج من پشیمون شد و کلی عذرخواهی کرد. گفت بخواب. گفتم یه کوچولو دیگه میخوابم ولی رسیدی خونه بهم زنگ بزن. 

خوابیدم. ساعت ده دوباره با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. کپل جانم که دید من غرق خوابم گفت: نمیخواستم زنگ بزنم. خودت گفته بودی‌. گفتم: باید بیدار بشم و چراغ ها رو خاموش کنم و لباسم و عوض کنم. 

چجوری جمع و جور کردم و برگشتم روی تخت رو یادم نمیاد. فقط میدونم بعد از مدتها یکسره تا صبح خوابیدم. حتی صبح کم مونده بود خواب بمونم. دیروز یه عالمه حرف داشتم برای نوشتن ولی این پروسه ی خواب و بیداری باعث شد از همه ی برنامه هام جا بمونم. 

هنوز اثر اون کلد استاپ باقیه و من خوابم میاد.

این پستم خیلی بی محتوا شد. شرمنده.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 11 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:13