کپلک مهربون من

ساخت وبلاگ

صبح زود اومد. ساعت هشت و ربع اینجا بود. با هم رفتیم پای صندوق رای و رای دادیم. اگه گفتین برام چی آورده بود؟ 

باقلوا لبنانی.

یعنی من فدای اون مهربونیش که هفته ی قبل وقتی عکس باقلوا رو تو پیج این*ست*اگرامش دیدم و گفتم بدون من چجوری دلت اومد بخوری؟ این هفته برام یه جعبه خریده بود و با خودش اینهمه راه آورده بود.

فردا شب اون روز هم عکس یه ظرف پاستیل رنگی برام فرستاد، گفتم آخه نامرد، نمیگی مردم نصف شب هوس بکنن، از کجا پاستیل  گیر بیارن؟ اونوقت امروز یه بسته پاستیل رنگ و وارنگ برام آورده بود.

دیروز ظهر که پکر بودم گفت چیزی نمیخوای برات بخرم، گفتم نه. من الان هیچی نمیخوام جز یه بسته ماژیک رنگ و وارنگ تا یه عالمه خط خطی های رنگی بکشم. بعد امروز با خودش یه بسته ماژیک و یه کتاب دوزبانه هم آورده بود.

یه شال خنک تابستونه زمینه سفید با توپ های رنگی رنگی آبی و سرمه ای هم برام آورده. (میدونه من عاشق رنگ آبی و سرمه ای هستم) .

بهش میگم: خوب آدم جرات نمیکنه پیش تو بگه یه چیزی میخواد. تو فورا میری و میخریش. 

لبخند میزنه و من توی دلم قند آب میشه. 

مثل بچه ها شدم. وقتی میاد و کوله ش رو میذاره زمین، همش منتظرم که یه چیزی از توش در بیاره و غافلگیرم بکنه. از بس این کار رو کرده، من بد عادت شدم. 

براش کیک سیب و هویج پختم. وقتی با لذت تکه های کیک رو توی دهانش میگذاره، غرق شادی میشم. تا چند سال قبل از کارهای خونه بیزار بودم. از آشپزی بدم میومد. حالا اما، وقتی غذا یا کیک و شیرینی میپزم که همکلاسی قراره بخوره، این کار برام خیلی هم لذتبخشه. اصلا آدم سخت ترین کار دنیا رو برای کسی که دوستش داره، به راحتی و با علاقه انجام میده.

همکلاسی تو راه برگشته و من منتظرم تا بهم خبر بده که به سلامت رسیده خونه. باقی کیک رو دادم تا با خودش ببره. نمیدونم مادر همکلاسی چه نظری درمورد کیکم داشته باشه.

این کیک مورد علاقه ی منه و بسیار بسیار دوستش دارم و فقط برای کسانی که خیلی برام عزیز هستند میپزمش.

فعلا شب همگی بخیر.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت: 1:27