سلام به شنبه.
یک هفته ی سخت و شلوغ کاری پیش رو داریم.
خدایا شکر به خاطر فعال شدن دوباره ی شرکت.
****
دیروز نه کتاب خوندم و نه فیلم دیدم. اما صبح زود بیدار شدم و مرغ هایی که داداش روز قبل برام آورده بود بسته بندی کردم و بعد با هستی و خرمالو جون رفتیم استخر.
وقتی برگشتم خونه با مادر و خواهرک تلفنی صحبت کردم و ناهار رو آماده کردم و بعد از صرف ناهار ساعت دو خوابیدم و ساعت چهار و ربع بیدار شدم. این یک رکورد برای خواب بعدازظهر بود. من و خواب؟ استخر اونقدر خسته ام کرده بود که غش کردم. پاشدم چایی گذاشتم و یک لیوان چایی خوردم که آقای میم با خرمالو جون اومدند خونه من برای اینکه کولر و م*اه*وا*ره رو راه بندازند. کولر راه افتاد و اون یکی هم نصف و نیمه. اما خونه شد خاکدونی. سریع افتادم به جون خونه. بشور و بساب و جارو. بعد هم با هستی رفتیم بیرون و کمی قدم زدیم و آب هویج نوشیدیم و من ظرف مورد علاقه ام رو نشونش دادم تا برای تولدم برام بخره( چه موجود پررویی هستم) و بعد برگشتم خونه و برای امروز فیله های مرغ رو با رب نارنج پختم و کمی با همکلاسی صحبت کردم و بعد هم خواب......
درسته که کتاب نخوندم و فیلم هم ندیدم ولی خوب بود....
****
دعا کنید خدا به من صبر بده تا با خانم مسئول فنی درگیر نشم.
برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 89