سرما در گرما

ساخت وبلاگ

دیروز غروب با هستی و خانواده ش و برادر و خانم برادر و برادرزاده ش رفتیم به یکی از مناطق دیدنی اطراف شهر محل سکونت. قرار بود در طبیعت افطار کنند. اینجایی که رفتیم یکی از کو ه های اطراف شهره که توسط شهرداری، چمن کاری و جدول بندی شده و به صورت یه پارک دراومده.

شهر محل سکونت یکی از شهرستان های نسبتا سردسیره . در حال حاضر  دمای هوا صبح ها  ۱۵ درجه و ساعت دو به بعد ۳۶ درجه است. 

دیروز بعداز ظهر در حالی از کارخونه برمیگشتم که از گرمای هوا له له میزدم. غروب لباس پوشیدم و یک سویشرت برداشتم که اگه اونجا هوا سرد شد روی مانتو بپوشم.

رفتیم و جای همه ی دوستان خالی بود. خرمالوجون و پسرداییش بادبادک هوا کردند. ( باد خنکی میوزید) . اذان که شد افطار کردند و جای شما خالی من هم در کنار روزه دارها دلی از عزا در آوردم.

دیروز حالم چندان خوب نبود. دوره ی ماهانه شروع شده بود و من بی حال و خسته بودم. فشار کاری این سه روز هم مزید بر علت بود. کم کم سردم شد. سویشرت را پوشیدم. نیم ساعت بعد پتوی مسافرتی که هستی با خودش آورده بود، دور من پیچیده شده بود. ساعت ده دیگه در برابر باد شدیدی که میوزید و سرمای هوا تاب تحمل نداشتم. وقتی بساط پیک نیک جمع شد و رفتم داخل ماشین هنوز میلرزیدم. شب توی خونه تنها کاری که کردم لحافم را در آوردم و انداختم روی تخت و خزیدم زیرش.

هستی گفته بود یه چایی زنجبیل بخور و بخواب. میخواستم این کار رو انجام بدم ولی خستگی زورش بیشتر بود. دو کلمه با همکلاسی چت کردم و بعد هم غش کردم. صبح که بیدار شدم برخلاف چیزی که فکر میکردم، اصلا گرمم نبود. فکر میکردم خیس عرق باشم ولی اینطور نبود. هنوز سرمای دیشب توی تنم بود. بلند شدم و چایی دارچین دم کردم و صبحانه نون زنجبیلی و مربای گل سرخی که هستی برام از ولایتشون آورده بود رو خوردم و تازه کمی روبه راه شدم. هنوز هم نه کولر روشنه و نه پنجره ای رو باز کردم.

دلم برای گرما تنگ شده

****

رفیق اونیه که وقتی میره ولایت برات فتیر زنجبیلی میاره با مربای گل سرخ که خیلی دوست داری.

****

از اینهمه خونریزی ماهیانه که همه ی انرژیمو میگیره متنفرم.

****

امروز میخوام فقط استراحت کنم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 18:26