نتیجه

ساخت وبلاگ

 توی سرویس نشستم و دارم برمیگردم خونه.

عصبانیت و ناراحتیم کم شده و حالم کمی بهتره. شوک اولیه پذیرش اتفاقات از بین رفته و یجورایی مشکلات رو در آغوش کشیدم.

الان هم دارم سعی میکنم باهاشون تانگو برقصم.

فقط درد اینجاست که من از بچگی رقصیدن بلد نبودم....

چند لحظه ی قبل یه پرنده ی عجیب دیدم نشسته روی سیم برق. این برای من یه نشونه است. یه نشونه از اینکه نباید نا امید باشم.

دیروز خیلی فکر کردم. به یک نتیجه ای رسیدم.

کم سن تر که بودم با شرایط سخت تری هم مواجه شده بودم ولی اینجوری خودم رو نباخته بودم. چرا؟ چون به آینده خیلی امیدوار بودم. فکر میکردم حالا حالاها وقت دارم.

الان چرا اینجور پریشونم؟ چون فکر میکنم وقتم تموم شده و دیگه فرصت ندارم. چون از بعد از فوت پدرم فکر میکنم مرگ اومده نشسته کنار دستم و هرلحظه ممکنه همه چیز تموم بشه.

با این حساب من شدیدا نیازمند یک دکتر روانکاو هستم. 

باید این چیزایی که رفته و نشسته پس ذهنم رو بیرون بیاره و بریزه دور......

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 3 تير 1396 ساعت: 1:06