اعتراف

ساخت وبلاگ

هفته ی قبل وقتی جواب ام آر آی رو گرفتم و دیدم، خودم رو زدم به بی خیالی و بی تفاوتی. اما ته دلم یه چیزی هری ریخت پایین. بیخودی به همکلاسی گیر دادم و ....

دیروز وقتی جواب رو به دکتر نشون دادم، دکتر اول شروع کرد به معاینه کردن دقیق و بعد سوال پرسیدن های جورواجور و بعد گفت سی دی عکس ها رو باید ببره خونه و با دقت ببینه. بهش گفتم: دکتر من جواب رو خوندم و میدونم چه احتمالی دادن. ته داستان رو بگو. بهم گفت آروم باش. هنوز چیزی قطعی نیست. یکسری علائم هست ولی یکسری دیگه قطعی نیست. 

فردا بیا بیمارستان تا بعد از دقیق تر دیدن عکسا با هم صحبت کنیم.

****

امروز رفتم بیمارستان(پنجشنبه ها مطب نیست) . مفصل برام یکسری توضیحات داد و یکسری آزمایش و ام آر آی جدید و نوار چشم نوشت. گفت باید دقیق بررسی کنیم. اما وقت رو نباید هدر داد. سریع انجامشون بده تا مشخص بشه و بتونیم درمان رو شروع کنیم و ناراحت هم نباش.

****

ناراحت؟ 

نمیتونم بگم که ناراحت نیستم. بعد از سی و هفت سال تازه تصمیم گرفته بودم ازدواج کنم و حالا این بیماری! 

تمام آینده جلوی چشمام تار و سیاه شده.

****

ماما جان عزیزم، راضیم به رضای تو. حتما بهترین ها رو برای من رقم میزنی.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:56