خونه

ساخت وبلاگ

بالاخره خونه قولنامه کردم.

یه خونه ی آسانسور دار.

یه خونه ی پر نور و آفتابگیر.

یه خونه کهآشپزخونه ش یه عالمه کابینت داره.

یه خونه ای که همه چیزش به اندازه است. سرویس بهداشتیش. آشپزخونه  ش. سالن پذیراییش و اتاق خوابش.

درسته که خونه ی فعلی دو خوابه بود و یکی ازاتاق خواب ها  تبدیل شده بود به انباری، ولی این خونه با وجود تک خوابه بودنش، حسابی جادار و مرتب و بزرگه(هشتاد متره)

نوساز و خوب.

درسته که آپارتمان شخصیه و صاحبخونه و بچه هاش توی همین آپارتمان هستند ولی به جاش یه جای امنه که قرار نیست دائم مستاجرهای جورواجور بیان و برن.

امروز قبل از رفتن به بنگاه زنگ زدم به هستی. به دلم افتاده بود که بهش بگم همراهم بیاد. پنج سال قبل خیلی خونه دیده بودیم ولی آخری رو وقتی هستی بود انتخاب کرده بودیم. بهش گفتم تو بیا شاید به پا قدم تو خونه ی مناسب پیدا بشه.

خداروشکر هستی جونم خوشقدم بود و خونه جور شد.

*****

حسابی خوشحال بودم، همکلاسی پکرم کرد.

زنگ زد و گفت کی بیام برا کمک.

گفتم شما نیازی نیست که بیای.

گفت چرا؟

گفتم:آخه عزیزم بگم شما چه نسبتی با من دارین؟

بهش برخورد. نمیدونم چرا شرایط منو درک نمیکنه. اینجا یه شهرستان کوچیکه و تهران نیست که من هرجور بخوام رفتار کنم.

****

از بابت خونه خیلی خوشحالم.

خدایا هزارهزار بار ممنونم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:49