یکی از درد های جامعه ی سنتی

ساخت وبلاگ

وقتی پست فرانک جون رو در وبلاگش(رژیم زیگزاکی من) خوندم، یکسری خاطرات برام تداعی شد:

اولین بار سال سوم راهنمایی بودم که از صحبت های خاله خانم با مامان یه چیزایی شنیدم که برام خیلی عجیب بود.

اون سالها تازه از تهران رفته بودیم به اون شهرکوچیک شمالی.توی شهر کوچیک ما اکثر آدم ها همدیگه رو میشناختند و از حال و روز هم خبر داشتند.

دختر یکی از خانواده های مشهور عمل جراحی انجام داده بود و پسر شده بود. این خبر همینجور دهن به دهن میپیچید. سوال های زیادی توی ذهن من ایجاد شده بود. برام عجیب و ناممکن بود. برای پدر و مادرها هم همینطور. یادمه مادرم از پدرم میپرسید که چطور میشه و پدر توضیحاتی به مادر میدادند که برای من نامفهوم بود(آخه فال گوش ایستاده بودم) یک روز با دخترخاله ام رفته بودیم خرید که دخترحاله ام پسر خوشقیافه و خوشتیپی رو نشونم داد و گفت؛ همینه ها. قبلا دختر بوده.

با کنجکاوی نگاهش کردم و هیچ اثری از دختر بودن در چهره ش ندیدم.

****

یکی دو سال بعد از اون ماجرا یک روز پنجشنبه در قبرستان روستای مادربزرگم مردی رو دیدم که ادای زنها رو درمیاورد و صدای زنونه ای داشت. پرسیدم این کیه؟ مادرم گفت: نصرت خانم.

گفتم اینکه مَرده! مادر گفت: از وقتی من بچه بودم ، لباس های زنونه میپوشید و مثل زنها رفتار میکرد و همه هم بهش میگفتند نصرت خانم. مادربزرگم گفت: این بیچاره خل وضعه. خاله خانم با خنده گفت : اوا خواهره!!!! 

****

مدتیه پسر یکی از دوستان خانوادگی دچار مشکلات خاصی شده. این بچه رو  از طفولیت میشناسم و رفتارهاش به عنوان یه پسربچه همیشه برام عجیب بود. حتی یادم میاد چهار سال قبل به مادرم گفتم فکر میکنم این پسر "ترنس" باشه و خونواده ش باید زودتر ببرنش پیش دکتر. ولی کی جرات میکرد به پدرش که از بازاری های سرشناس تهرانه چنین حرفی بزنه!

چند روز قبل مادر زنگ زد و گفت : پسر فلانی از نظر روحی و جسمی خیلی مشکل پیدا کرده(توی سن بلوغه).بالاخره بردنش دکتر و متوجه موضوع شدند ولی پدرش حاضر نیست حرف های  دکتر رو قبول کنه. الان توی خونواده حسابی جنگ و دعواست.

*****

ای کاش اطلاع و آگاهی افراد جامعه و خونواده ها از شرایط این افراد بالا میرفت و برخورد ها کمی منطقی تر میشد.

متاسفانه جامعه ی ناآگاه ما حاضر نیست شرایط سخت این افراد رو درک کنه. زندگی برای افراد ترنس یکجور جهنمه مداومه. مبارزه ای شدید در درون خودشون و مبارزه ای شدیدتر با باورهای ذهنی جامعه از اونچه که میبینند.

در جامعه ای زندگی میکنیم که صرفا دربرابر هرچیزی جبهه میگیریم. ما آزاد نیستیم. چهارچوب هایی داریم که باید رعایت کنیم. همه ی اینها قبول. اما آیا نباید آگاهی افراد رو نسبت به بعضی بیماری ها بالا برد.

متاسفانه وقتی صحبت از مسائل ج*ن*سی پیش میاد، همه ی ما کم میاریم. چرا اینقدر بایدآگاهی و اطلاع افراد از اینجور مسائل کم باشه. چرا چهارتا آدم منطقی و دانا در راس این امور قرا نمیگیرند تا مسائل مربوط به این افراد رو هدایت و بررسی کنند.

ای کاش به جای اینکه دنبال آزادی های ظاهری باشیم کمی دنبال آزادی فکر  و بالا بردن سطح فرهنگ و نگرشمون در مورد مسائل و مشکلات خاص جامعه باشیم.

بیایید برای بهبودی شرایط جسمی و روحی افراد ترنس و بهتر شدن بستر فکری جامعه دعا کنیم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 13:46