کپلانه

ساخت وبلاگ

بغلش کردم و گفتم دیگه دوستت ندارم.

منو محکم به خودش چسبوند و موهامو نوازش کرد و گفت: میخوای منو بکشی؟!

بوی تنش که بهم خورد، دوباره که از نزدیک دیدمش، وقتی مثل بچه ها صورتمو چسبوندم به صورتش، انگار همه ی بغض ها از بین رفت.

ولی یه خشمی تو وجودمه که از بین نمیره! از خودم و زندگی خشمگینم. از زندگی برا این ناسازگاری هاش و از خودم برای اینکه اینقدر به زندگی رو میدم.

****

برام ماژیک حرفه ای آورده و میگه: نقاشی کن. 

میگم چرا ولخرجی میکنی؟

میگه : کادوی روز دختر!

خوبه آدم هم کادوی روز زن بگیره و هم کادوی روز دختر!

****

بهش میگم: برم خونه ی جدید دیگه چجوری میخوای منو ببینی؟

میگه خوب میام پیشت.

میگم: خونه ی جدید نمیشه.

میگه: اگه عقد کنیم چرا نشه!

هم خوشحالم و هم غمگینم!

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06