تهران نوشت

ساخت وبلاگ

سلام و صد سلام.

امروز صبح ساعت پنج راه افتادم سمت تهران. همکلاسی اومد دنبالم و با هم رفتیم آزمایشگاه . برای انجام آزمایشات مخصوص  یه سرنگ تفنگی وصل کردند به دستم و پنج بار خشابش رو پرکردند. به نمونه گیر آزمایشگاه گفتم، یه کم خون برام باقی بذارین.

خندید و گفت : اینکه چیزی نیست!

فکر کنم انتظار داشت یه گالن خون ازم بگیره!

براتون بگم از هزینه ی آزمایش. 

مبلغی که پرداخت کردم سیصد و هفتاد هزار تومن شد. یعنی من تمام مدت با خودم فکر میکردم اون بنده خداهایی که این پولو ندارن چه کار باید بکنند؟

کل هزینه ی آزمایش چهارصد و شصت تومن بود که بیمه فقط نود تومن رو پوشش میداد.

بگذریم.

با همکلاسی رفتیم یه کافه ی باکلاس و صبحونه خوردیم.

املت و صبحونه ی ایرانی( مربای هویج و خامه و پنیر و کره و حل وا شکری و عسل و گوجه و خیار و نعناع و مویز و گردو با نون سنگک تازه از تنور دراومده) همراه با آب پرتقال طبیعی.

واقعا چسبید. دلتون نخواد! از اونجایی که هیچکس جز من و همکلاسی اونجا نبود؛ و همه چیز هم عالی بود، خیلی خوش گذشت. میشه گفت در حد انفجار صبحونه خوردم.

بعد رفتیم کلنیک نور برای وی ای پی. ساعت ده اونجا بودیم. ساعت دو کارمون تموم شد.  هزینه هم نود و چهارتومن شد.

بعدش رفتیم فروشگاه اکسیر میدون ونک. یه چیزای ریزه میزه خریدیم.

همکلاسی همش میخواست برام یه چیزی بخره. اجازه ندادم.

اومدیم بیرون. کپل جون گفت بریم ناهار بخوریم. گفتم دیگه ظرفیت برای ناهار ندارم. آخه تو کافه ی کلینیک هم کیک گردو گرفته بود برام همراه با شیرنسکافه.

گفت اینجوری که نمیشه. ساعت چهاره تا بریم تو رو راهی کنم و برسی خونه دیر میشه. گشنه میشی.

گفتم : پس فالوده بخوریم.

فالوده رو خوردیم و از میدون ونک برام یه دسته رز زرد و صورتی خرید و اومدیم ترمینال و الان هم سوار ماشین سواری هستم و در راه برگشت به خونه و شهر محل اقامتم.

روز خوب و البته بسیار بسیار خسته کننده ای بود.

گیج خوابم.

****

قبلا هم گفته بودم که به شخصه از روز دختر خوشم نمیاد و قبولش ندارم چون یک نوع نگاه  تفکیکی بر اساس بودن یا نبودن پرده ی بکارته. از نظر من فقط روز زن و روز مرد معنی داره.

با این حال برای همه احترام قائلم و از عزیزانی که تبریک گفتن تشکر میکنم و به همه ی دخترای گلی که خودشون رو دختر مامان و باباشون میدونند نه دختر به اون معنایی که در این جامعه تلقی میشه؛ تبریک میگم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1396 ساعت: 3:54