نشستم تو اتوبوس و ماشین راه افتاده. راننده و کمک راننده در حال بحث و جدل با هم هستند. صدای مهستی هم پس زمینه ی حرفاشونه.
"من دوست دارم، عاشقتم، اینجوری آزارم نده!"
اینجا نه بارون اومد. نه حتی ابری اومد تو آسمون. دیشب هم در جوار کولر گازی، از گرما و شرجی هوا خفه شدیم.
تو این دو روز فرصت نشد برم کنار دریا، فقط از دور نگاش کردم و براش دست تکون دادم. خیلی حیف شد.
بریم ببینیم خونمون در چه حاله!
برچسب : برمیگردیممممممم, نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 128