توی صافی لیوان دم نوشم کمی چای خشک ریختم، یه مقدار گل سرخ، تکه ای چوب دارچین و کمی پودر زنجبیل. بعد آب جوش رو ریختم روش و دربش رو گذاشتم تا خوب دم بکشه. فقط حیف که بهارنارنج نداشتم تا بهش اضافه کنم.
وقتی دم کشید نشستم روی مبل و غرق سکوت خونه ای شدم که ساعتی پیش تمیزش کرده بودم. پنجره ی سالن باز بود و نسیم اندکی پرده رو به رقص در میاورد.
جرعه جرعه دم نوش رو نوشیدم و مزه و بوی دلنشینش رو در ذهنم ثبت کردم.
هنوز آنتن م*اه*وا*ره نصب نشده و از اونجایی که من جز موزیک و برنامه ی دورهمی به هیچ چیز دیگه ی تلویزیون علاقه ندارم، تلویزیون هم خاموشه و خونه در سکوت فرو رفته.
بینی م رو داخل لیوان فرو میبرم تا مخلوط بوی دارچین و گل سرخ و زنجبیل رو تا جای ممکن استنشاق کنم.
چقدر این لحظه ی زندگی زیبا، آرام و لذتبخشه.
ماما جان، سپاس بی کران مرا به سبب نعمت زندگانی که به من عطا کردی بپذیر.
***
پ.ن.۱: عکس های اثاث کشی رو نگاه میکردم. به اونهمه اضطراب فکر کردم و آرامش الان. چقدر همه چیز فانی و گذراست. هم تلخی و هم شیرینی!
پ.ن۲: دم نوش رو حتما درست کنید. خوشتون میاد.
پ.ن.۳: فردا میرم سر کار و خوشحالم که فردا تنها هستم و میتونم با خیال راحت به کارهام برسم.
پ.ن۴: دو دوز قبل همکلاسی کپلچه رو برده بود پیش خودش. شب به علت شلوغ بازی کپلچه با پسرعمه ش، پدر و دختر دعواشون شد و بچه رو برگردوند پیش مادرش. امروز دوباره رفته دنبالش. کلی توصیه کردم بهش که با بچه ملایم تر برخورد کنه. خداکنه همه چیز به خوبی و خوشی بگذره.