دلخوشانه

ساخت وبلاگ

رفته بودم قسمت جدید شهرزاد رو بخرم.

اول رفتم سمت نونوایی. دوتا نون بربری کنجدی خریدم و انداختمشون توی کیسه ی پارچه ای مخصوص نونهام. بعد رفتم سمت مغازه ای که بلیط استخر نیم بها میفروشه. دوتا بلیط خریدم( تصمیم دارم جمعه با هستی و خرمالو جون برم استخر) و قدم زنان رفتم سمت مغازه ای که کارهای چوبی سفارشی انجام میده. البته بیشتر کارهاش مخصوص سیسمونیه. اما من میخواستم ازش قیمت یه کتابخونه ی جمع و جور رو بگیرم.

رفتم داخل مغازه و با صاحب مغازه حرف زدم. عکس کار رو که از  این*ست*اگ*رام پیدا کرده بودم با ابعاد نشون صاحب مغازه دادم. بعد از محاسبه گفت چیزی حدود دویست هزارتومن میشه. باورم نمیشد. پیجی که عکس رو از داخلش برداشته بودم قیمت کتابخونه رو یک میلیون سیصد زده بود. البته با چوب راش. اما من در یک حرکت غافلگیرانه اون هم در انتهای برج که حسابی جیب هام خالی شدند، اون کتابخونه رو با ام دی اف دو لایه سفارش دادم و قرار شد توی شهریور ماه بهم تحویلش بدن. نیمی از مبلغ رو هم بیعانه گرفتند. الان بسیار بسیار خوشحال هستم. بالاخره کتاب های بیچاره ام برا خودشون جا پیدا کردند. تصمیم گرفتم تمام چیزهایی که دوست دارم رو برای خودم بخرم و اینقدر به فکر پس انداز کردن نباشم. دنیا دو روزه و کی میدونه چقدر فرصت داره؟

بعد از سفارش کتابخونه، رفتم و قسمت هشتم شهرزاد رو خریدم و برگشتم خونه.

والان نشستم روی مبل و سالن پذیرایی رو با اون کتابخونه کنار دیوارش تجسم میکنم و قند توی دلم آب میشه.

این خونه یه صندلی راک لازم داره. اگه پولش جور بشه اوایل پاییز اون رو هم میخرم.

از الان خوشحااااللللممممم!!!!!

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : دلخوشانه, نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 118 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:40