عاشقانه ولی دلگیرانه

ساخت وبلاگ

بدون اینکه دلیل ذهنیمو براش توضیح بدم، میگم: بیا یه مدت با هم حرف نزنیم.

میگه: ببین من الان گشنه ام. از صبح چیزی نخوردم. مغزم کار نمیکنه. تو دیگه له ام نکن.

میگم: آخه چه فرقی برات میکنه. ما که همو نمیبینیم. 

میگه: همین که صداتو میشنوم برام کافیه.

میگم : شنیدن صدای خسته و کسل و پکر من چه نفعی برات داره؟ روزت رو خراب نمیکنه؟

با عصبانیت میگه: نه. بعد میگه : البته شاید شنیدن صدای من برای تو آزاردهنده شده! 

میگم: اینجوری نیست. فقط میخوام ببینم چقدر میتونم طاقت بیارم و صداتو نشنوم.

میگه: اصلا نمیتونی طاقت بیاری. مثل خودم. بی خود دنبال این چیزا نباش. نمیدونم تو اون کله ات چی میگذره ولی این حرفا و فکرارو بریز دور.

تو دلم میگم: هیچوقت متوجه نمیشی که توی دلم چی میگذره!!!!

نمیفهمه که دلتنگشم. که خسته ام. از تنهایی خسته ام. از دوری خسته ام. از یه بوم و دو هوا بودن خسته ام. از این همه اتفاق خسته ام.

نمیفهمه که میخوام خودمو تنبیه کنم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 10:46