من و مامانم.

ساخت وبلاگ

همکلاسی زنگ زد و گفت برای جمعه یه برنامه داره. یه سفر یک روزه رو برنامه ریزی کرده به همدان. قرار شده جمعه با عکاسباشی بیان اینجا دنبال من و بعد بریم همدان و شب منو بذارند در خونه و برگردند تهران. خیلی هیجان انگیزه و من برای این سفر یک روزه بسیار بسیار مشتاقم. 

وقتی برنامه رو به مامان گفتم اول واکنشی نشون نداد اما وقت ی فهمید دوست همکلاسی همراه ماهست ، گفت یعنی میخوای با دو تا مرد نامحرم بری سفر؟ (یکیش ایرادی نداشت، دو تاش ایراد داره)

بهش گفتم: اون موقعی که شمال کار میکردم و با دوتا مرد نامحرم  (مدیرعامل و شریکش) بلند میشدم و میومدم تهران برای ماموریت و برمیگشتم، مشکلی نبود؟ یا وقتی با مدیر سابق ساعت پنج صبح از اینجا میرفتیم تهران ماموریت و ساعت یازده و یا دوازده شب برمیگشتیم، ایرادی نداشت؟ حالا که برای گردش و دل خودم میخوام برم، مشکل داره؟

مادرم مکثی کرد و گفت خودت میدونی دیگه سی و هفت سالته و خودت آدم ها رو میشناسی.

مادرجانه دیگه! کلا بچه هاشو پاستوریزه بزرگ کرده میترسه یه وقت خدای نکرده آلوده بشن.

در هر صورت، دعا کنید همه چیز به خوبی پیش بره. من تا حالا همدان نرفتم. خیلی دلم میخواد اونجارو از نزدیک ببینم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : مامانم, نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 15:29