شمال هستم!
صبح رفتم آزمایشگاه!
بعد رفتم سر خاک بابا!
اومدم خونه و صبحانه خوردم.
الان برادر و خونواده ش که دیشب دیر رسیده بودند در حال صبحانه خوردن و حرف زدن با مامان اینا هستن!
همه با هم خوبند.
با من؟
سرسنگین!
برادرزاده جونم در حال دلبریه!
صبح که بیدار شد اومد و منو سفت بغلم کرد.
کلی ازش انرژی گرفتم!
برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 98