دیشب بهش میگم: فردا نمیرم سر کار.
میگه: چرا؟
میگم: خسته ام. میخوام استراحت کنم.
میگه: خبر دادی بهشون؟
میگم: آره. گفتم که نمیام.
میگه: خوب پس نرو. به جاش من فردا باید برم شرکت.
میگم: عه. حالا که یه روز پنجشنبه من نرفتم، تو داری میری.
میگه : خوب دیگه. چه میشه کرد؟
میگم: من و تو مثل شب و روز هستیم همش داریم دنبال هم میدویم.
میگه: آره فقط هم موقع طلوع و غروب به هم میرسیم.
میگم: آره، به اندازه یه سک سک کردن.....
رافائل تنها...برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 92