همین الان رسیدم خونه. رفتم دکتر. بالاخره بر ترسم غلبه کردم و رفتم دکتر. برام آزمایشی نوشت که همون لحظه رفتم انجام دادم و همچنین سونوگرافی کامل شکمی. برای سونوگرافی باید میرفتم اون سر شهر به مرکز عکسبرداری مشهور شهر تا نوبت بگیرم. رفتم و نوبت گرفتم برای پنجشنبه صبح. میبایست ناشتا برم. از اون سر شهر برگشتم خونه. خسته ام و بی رمق. ولی بالاخره رفتم دکتر. ازش پرسیدم باید کولونوسکوپی انجام بدم؟ (چیزی که بیشتر از خودش از جوابش وحشت دارم) گفت: فعلا جواب اینارو بگیر و بیار تا بعد. فقط امیدوارم خدا به خیر بگذرونه.
الان دلم میخواد بخوابم. دلم میخواست مادرم پیشم بود و سرم رو میگذاشتم روی پاهاش و میخوابیدم.
یا همکلاسی پیشم بود و بغلم میکرد و سرم رو میگذاشتم روی سینه ش و میخوابیدم.
چقدر دلم یه خواب آروم میخواد.
یه آرامش بی انتها.
برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 96