امراض نوین

ساخت وبلاگ

مادرم، اصلا اصلا اصلا نه شوهر لوس کن بود و نه بچه لوس کن. زنی جدی و سرسخت که هنوز که هنوزه من یه دوستت دارم درست و حسابی ازش نشنیدم.

ارتباطش با پدرم هم همیشه جدی بود. خیلی با ما خودمونی و رفیق بود ولی یه فاصله ای در روابطش حاکم بوده و هست که من بعد از فوت پدرم اون رو حس کردم. تا زمانی که بابا بود فکر میکردم به دلیل رفتار خشک و با دیسیپلین بابا که از ارتشی بودنش نشات میگرفت، مادر هم خشک و سرده. اما بعد از فوت بابا هم تغییری در روحیات مادر ایجاد نشد. واقعا نمیدونم شاید احساساتش در این سالها یخ زد.

من به عنوان دختر بزرگش همیشه فکر میکردم باید شبیه مادر باشم. این چند سال اخیر اما دیگه نمیخوام شبیه کسی باشم و فقط دوست دارم خودم باشم. جدیدا هم متوجه شدم که من بسیار بسیار زن شوهر لوس کنی میشم. اینو همسر خاله ریزه اولین بار سه سال قبل بهم گفت. گفت: اگه یه روز ازدواج کنی، خوشبحال شوهرته چون حسابی بهش میرسی. من از حرفش تعجب کردم تا این اواخر. از وقتی دلم درگیر همکلاسی شده، گاهی خودم رو فراموش میکنم وفقط دوست دارم کاری بکنم که اون خوشحال بشه. با اینکه از آشپزی اصلا خوشم نمیاد ولی وقتی میاد پیشم میخوام بهترین غذایی که میتونم رو براش بپزم واین کار رو هم با لذت انجام میدم. وقتی داره کار میکنه و من نگران کمردردش هستم و دائم غر میزنم که مراقب باشه. وقتی کنارمه و اجازه میدم  سرش رو روی پاهام بذاره و بخوابه و من فقط بشینم کنارش و تماشاش کنم و به صدای خر و پفش گوش بدم. وقتی در اوج خستگی اونو که میبینم تمام دردهام یادم میره و مثل فرفره دورش میگردم. وقتی دیشب تا ساعت ده که خبر داشتم مشغول کار توی فتر جدید بود و با شنیدن صدای خسته اش دلم گرفت. وقتی با وجود خستگی خوابم نمیبرد چون میدونستم هنوز سرگرم کاره. این وقتاست که خودم رو یادم میره و فقط به اون فکر میکنم و اینکه چه کار کنم که خوشحالش کنم.

مادرم هیچوقت دنبال روغن زیتون مرغوب نبود که وقتی پدر خسته و کوفته برمیگرده خونه با اون کمر و پاهاش رو ماساژ بده. یا هیچوقت دستهای ترک خورده پدر رو کرم مالی نمیکرد. یا با دیدن اگزمای کف پای پدر براش دنبال پماد نمیگشت. این پدر بود که همیشه برای مادر این کارهارو میکرد. من شبیه پدرم هستم. هرچقدر در تمام این سالها تلاش کردم که مثل مامان باشم، نشده و من شبیه پدرم هستم. البته از اینکه شبیه پدرم هستم اصلا ناراحت نیستم بلکه خوشحال هم هستم. میدونم که من یک شوهرلوس کن بالفطره هستم و هرچقدر نصیحتم کنند که نباید این کار رو بکنم باز هم به شیوه غریضی برخورد خواهم کرد.

و فکر میکنم اگر با همکلاسی ازذواج کنم یه روز از دستم فرار خواهد کرد از بس که مثل پسربچه ها دائم میخوام مراقبش باشم که چیزیش نشه. قرصاشو سروقت بخوره. رژیم بگیره، ورزش کنه، مراقب سلامتیش باشه، زمستون خوب خودشو بپوشونه که سرمانخوره و.....

این هم برای خودش نوعی بیماری و مرض محسوب میشه ولی خوب بیماریه خاص و جالبیه.

منتظر اکتشافات بعدی در مورد خودم باشید.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 30 آذر 1395 ساعت: 2:15