سپاسگزاری

ساخت وبلاگ

برنامه سپاسگزاری غزل جون برای من یکی شگفت انگیز بوده. اون از ماجرای دیروز اینم از امروز.

امروز قرار بود عکس سه نفر از عزیزان رو چند مرتبه در روز ببینیم و به دلایلی که برامون عزیز هستند فکر کنیم و برای داشتنشون سپاسگزاری کنیم.

من عکس مامان و همکلاسی دم دستم بود. امروز چندبار به عکسشون نگاه کردم. وقتی یاد حرفای دیشب مامان میافتادم که با نگرانی باهام حرف میزد ولی میخواست بهم دلگرمی بده، وقتی یاد مهربونیاش و فداکاری هایی که توی این سالها برای ما کرده افتادم، اختلافات این اواخر رو فراموش کردم و از خدا برای حضورش و مهربونیش سپاسگزاری کردم و خواستم برام حفظش کنه.

وقتی عکس همکلاسی رو نگاه میکردم، یاد تمام حس های قشنگی افتادم که با اون تجربه کردم. یاد قلب بزرگ و مهربون و دست و دلبازی های بی حد و حسابش افتادم و از خدا تشکر کردم که اونو وارد زندگیم کرد و خواستم بهم صبوری بده و دلی پرامید.

مادر طی روز چندمرتبه باهام تماس گرفت و آخرین مرتبه خبر خوبی بهم داد. بعداز چند ماه تونسته بود تنهایی برای کاری بره بیرون از خونه. بدون همراه. این بهترین خبری بود که میتونستم بشنوم.

و همکلاسی که درست وقتی داشتم به عکسش نگاه میکردم و به دست و دلبازی هاش فکر میکردم، باهام تماس گرفت و سایز کمرم رو پرسید. 

انگار خدا بهم لبخند میزد.

خدایا سپاسگزارم که منو با غزل جون آشنا کردی و یادم انداختی که چه نعمتهایی دارم  که ناخواسته فراموششون کردم.

خدایا سپاسگزارم که پاهایی دارم که میتونم روی اونها بایستم و راه برم و دستانی که میتونم با اونها کارهامو انجام بدم، غذا بخورم و یا بنویسم.

خدایا سپاسگزارم که چشمانی بینا و گوشهایی شنوا دارم.

خدایا سپاسگزارم برای ریه هایی که نفس میکشند و قلبی که در سینه ام میتپد.

خدایا سپاسگزارم برای تمام لحظه هایی که به من فرصت زندگی کردن، لذت بردن از درک شادی و غم، هیجان و آرامش، عشق و امید و انتظار و .... را دادی.

سپاسگزارم.

حس خوبیه.....


رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : سپاسگزاری,سپاسگزاری از خداوند,سپاسگزاری پایان نامه, نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 9:34