خوش خوشانه

ساخت وبلاگ

سه روزه که دارم لحظه به لحظه سپاسگزاری میکنم و به نعمت های پروردگارم فکر میکنم و لحظات شاد و آرامتری دارم.

مثلا امروز وقتی با مدیرم روبرو شدم که شروع کرد به متلک پرانی، آرامش خودم رو حفظ کردم و در دل گفتم: خدایا ازت سپاسگزارم که اولا شغلی دارم و بی کار نیستم و دوما مدیری دارم که هر وقت منو میبینه حتما در دلش به دانش، اطلاعات، نوع برخورد، مدیریت و یا نوع تربیت من غبطه میخوره که سعی میکنه با متلک هاش خودش رو راضی کنه. خدایا سپاسگزارم که با وجود تمام سختی ها و وسوسه های دستیابی به پست های بالاتر، اجازه ندادی برده کار بشم و روحم رو به پست و موقعیت بالاتر بفروشم.

خدایا سپاسگزارم که مدیرم هرچه هست، حداقل یک مدیر تحصیلکرده است و در ظاهر هم که شده احترام مارو نگه میداره.

و تمام اینها باعث شد دیگه عصبانی نشن و متلک های مدیرجان، نتونست روزم رو خراب کنه.

حالا میخوام براتون از صاحبخونه ی شیرینم بگم.

دیروز صاحبخونه جان گفتند: شب یلدا کجا بودی؟ گفتم: خونه دوستم. گفت: میخواستیم بیایم دنبالت بیای پیش ما. بعد از اینکه دخترمون رفته من و عیال خیلی تنها شدیم گفتیم شما هم تنها هستی بیای پیش ما، از این به بعد بیشتر به ما سر بزن.

خنده ام گرفت. سه ماه پیش داخل پارکینگ ساختمان عروسی گرفتند برای دخترشون و دریغ از یه دعوت ساده، اونوقت الان میخواد من تنهاییشون رو پر کنم. (اول کمی عصبانی هم شدم) اما بعش با خودم گفتم: وقتی کسی میخواد تنهاییش و دلتنگیشو  با تو قسمت کنه یعنی خیلی بهت اعتماد داره. وگرنه حین خوشی که اطراف آدم شلوغه و نیاز به کسی نداره. 

کلا وقتی آدم زاویه دیدش رو عوض میکنه دنیا براش شیرین تر میشه.

....

من الان همتون رو دوست دارم.

شبتون به خیر دوستان.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 10:15