نشستم تو اتوبوس و ماشین راه افتاده. راننده و کمک راننده در حال بحث و جدل با هم هستند. صدای مهستی هم پس زمینه ی حرفاشونه. "من دوست دارم، عاشقتم، اینجوری آزارم نده!" اینجا نه بارون اومد. نه حتی ابری اومد تو آسمون. دیشب هم در جوار کولر گازی، از گرما و شرجی هوا خفه شدیم. تو این دو روز فرصت نشد برم کنا,برمیگردیممممممم ...ادامه مطلب