از دیروز ورِ ناامید و مایوس و بهونه گیرم دائم با ورِ منطقی و امیدوارم در حال جنگیدنه! طوری که شب با گریه خوابیدم و روزهم دائم با خودم در تنش بودم .ور ناامیدم میگفت: اشتباه کردی! خودت رو توی هچل انداخت, ...ادامه مطلب
از بچگی بعد از آشنایی باکتاب رساله که محصول تحصیل در مدرسه ی فرزانگان بود، عادت کردم خیلی اوقات پیرامون احکام موجود در رساله کنکاش کنم. از همون موقع خیلی چیزها با عقل و منطق من جور در نمیومد ! این , ...ادامه مطلب
دیروز همراه با کپلچه و مادرشوهر جان رفتیم خونه ی خاله بزرگه ی همکلاسی. خیلی هم خوش گذشت! امروز از صبح خونه بودیم. من و همکلاسی صبح خونه تمیز کردیم و کپلچه هم کارتون تماشا کرد و حموم رفت. بعد از نهار , ...ادامه مطلب
این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده است. برای مشاهده آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید. رمز عبور: ,ادامه,یادداشت,قبلی ...ادامه مطلب
وقتی پست فرانک جون رو در وبلاگش(رژیم زیگزاکی من) خوندم، یکسری خاطرات برام تداعی شد: اولین بار سال سوم راهنمایی بودم که از صحبت های خاله خانم با مامان یه چیزایی شنیدم که برام خیلی عجیب بود. اون سالها تازه از تهران رفته بودیم به اون شهرکوچیک شمالی.توی شهر کوچیک ما اکثر آدم ها همدیگه رو میشناختند و از , ...ادامه مطلب
جونم براتون بگه که شله زرود آماده شد. ولی چجوری؟ صبح رفتم خریدهامو کردم و برگشتم و سبزی خوردن و پاک کردم( خرید سبزی خودش داستانی داشت که بعدا براتون میگم). وسط کارهام متوجه شدم که شکر نخریدم. بله، نشستم به پیمونه زدن شکری که خونه داشتم و دقیقا یک پیمونه کم آوردم. حالا بماند که آشپزخونه ی من شده صحن, ...ادامه مطلب
دیروز غروب با هستی و خانواده ش و برادر و خانم برادر و برادرزاده ش رفتیم به یکی از مناطق دیدنی اطراف شهر محل سکونت. قرار بود در طبیعت افطار کنند. اینجایی که رفتیم یکی از کو ه های اطراف شهره که توسط شهرداری، چمن کاری و جدول بندی شده و به صورت یه پارک دراومده. شهر محل سکونت یکی از شهرستان های نسبتا سرد, ...ادامه مطلب
یکی از دردسرهای بزرگ در کارخانه های خصوصی، مرخصی گرفتن کادر مدیریتی و کارشناسانه. از اونجایی که در کارخانه ها و شرکت های خصوصی یک نفر کار چند نفر رو انجام میده و جانشین هم نداره، یک روز مرخصی گرفتنش برای کارفرما معادل با تعطیل شدن شرکته. در نتیجه وقتی می خوایم مرخصی بگیریم هزار جور باید و نباید و شاید و غیره توش میاد که حسابی آدمو کلافه میکنه. جوری با سیاست آدم رو اذیت میکنند که خودت ناخواسته ترجیح میدی که نری مرخصی. بله. اینم یه جورشه., ...ادامه مطلب
وقتی کارگری میومد خونه ی ما برای کار، پدرم همپاش کار میکرد. اکثرا باهاشون چای میخورد و حتی ناهار میخورد. همیشه کارگر رو بالا بالا مینشوند. توصیه میکرد مراقب باشید با کارگر درست برخورد کنید، نیاد روزی که به خودتون غره بشید و از سر بالا با کارگر رفتار کنید. این شخص در اثر چرخش روزگار و دست سرنوشته که, ...ادامه مطلب
گاهی به یه شخص ناوارد و نا آگاه سمتی داده میشه تا تصمیم های مهمی بگیره اما همین شخص به علت عدم اطلاعش از شرایط، تصمیماتی میگیره که تمام اطرافیان رو به زحمت و دردسر میندازه.حالا این وسط دردسر توجیه دیگران رو بگو. توجیه اینکه این آدم چه لطمه ای به سازمان میزنه و توجیه مسائل ساده ای که برای این فرد اصلا قابل درک نیست.خدا به داد ما برسه.خدا به داد من برسه با این وضعیت کار کردن., ...ادامه مطلب
چند روزی میشد که صحبت های من و همکلاسی در حد چند جمله بود و اکثرا مربوط به کار میشد.دیشب موقع خواب که تماس گرفت بهش گفتم: فردا زود برمیگردی خونه؟(البته منظور از زود یعنی ساعت پنج از شرکت بیرون اومدن و ساعت شش و نیم تا هفت به خونه رسیدن بود)گفت:, ...ادامه مطلب
تمام عمرم باب دلم خانواده زندگی کردم. از لباس پوشیدن و خرید کردن و کلاس های تفریحی رفتن تا انتخاب رشته ی تحصیلی و دوستان و نوع رفتار در جامعه.سال چهارم دبیرستان (عاشق رشته ی ریاضی بودم و درس فیزیک؛ دوست داشتم مهندسی مکانیک بخونم ولی گفتن باید بری تجربی برای پزشکی) رتبه من هزارو هشتصد شد و گفتن احتمال پذیرش در رشته ی پزشکی نداری. پدر گفت یک سال بمون خونه و بخون برای سال بعد., ...ادامه مطلب
۱_ بعدازظهر مسیری رو از جایی که از سرویس پیاده میشم تا سر کوچه میبایست سوار ماشین های گذری بشم. این مسیر تاکسی خور نیست و باید به همین گذری ها اکتفا کنم. کرایه ی این مسیر هزارتومنه و من هر روز صبح و بعدازظهر این مسیر رو میرم و برمیگردم. امروز بعدازظهر یه ماشین پراید جلو پام ایستاد و من و دو آقای دیگه سوار شدیم. نزدیک محل پیاده شدن یه دوهزارتومنی دادم بهش. آقای کناری هم یه دوتومنی داد. راننده خطاب , ...ادامه مطلب
وسایلم رو جمع کرده بودم و قرار بود نیم ساعت بعد راه بیفتم به سمت شهر محل سکونت. مادر خطاب به من گفت: کمتر حرص و جوش بخور.کمتر عصبی شو.به خودت برس.مراقب خودت باش. کمتر به خودت فشار بیار. آروم راه برو و زیاد دلاو خم و راست نشو.بعد بی مقدمه گفت:اگر هم در مورد ازدواج تصمیمت قطعیه، من به تصمیمت احتر, ...ادامه مطلب
میلاد امام علی مبارکروز مرد مبارک.( مخصوصا تمام آقایونی که لطف میکنند و به این خونه سر میزنند و تمام خانم هایی که از هر مردی مردترند.)روز پدر مبارک.( آقای دکتر، امیر آقا و همه ی باباهایی که اینجا رو میخونید).همکلاسی صبح رفته سر خاک پدر. الان هم احتمالا رفته به پدربزرگش سر بزنه.منم که دورم و نمیتونم , ...ادامه مطلب