رافائل تنها

متن مرتبط با «چه بگویم از دل تنگم» در سایت رافائل تنها نوشته شده است

اون چه که دانشگاه به من یاد داد

  • این مطلب خطاب به  کامنت گذار عزیز با عنوان"حالا" نوشته شده!  اون چه اینجا می نویسم احساسات و تجربیات شخصی منه. مطمئنا خیلی ها با من همدوره هستند اما دلیلی نداره تجربیات مشابهی داشته باشند. درک هر شخصی, ...ادامه مطلب

  • آخه محبت تا چه حد؟؟؟؟؟؟

  • آخه شما ها چقدر خوبین؟ آخه تا شما ها هستین  مگه میشه آدم از این دنیا ناامید بشه؟من این همه لطف و محبت شماها رو چجوری باید جبران کنم؟فقط میتونم بگم : ممنونم. بابت تک تک کلمات پرمهرتون ممنونم. از خداوند برای همتون تندرستی و عاقبت بخیری و دل خوش رو آرزو کردم و میکنم. امیدوارم خداوند آدم هایی مثل خودتون مهربون رو سر راه زندگیتون قرار بده.توی پست قبلی یک دنیا شرمنده ی محبت شما شدم. چه دوستانی که روشن ه,محبت,حد؟؟؟؟؟؟ ...ادامه مطلب

  • دلخوشی

  • مادر و خواهرک اومدند خونه من.خیلی سرم شلوغه.چقدر خوبه که مادر آدم بیاد خونه ش. (0 لایک) ,دلخوشی ...ادامه مطلب

  • دلخوشانه

  • رفته بودم قسمت جدید شهرزاد رو بخرم. اول رفتم سمت نونوایی. دوتا نون بربری کنجدی خریدم و انداختمشون توی کیسه ی پارچه ای مخصوص نونهام. بعد رفتم سمت مغازه ای که بلیط استخر نیم بها میفروشه. دوتا بلیط خریدم( تصمیم دارم جمعه با هستی و خرمالو جون برم استخر) و قدم زنان رفتم سمت مغازه ای که کارهای چوبی سفارشی انجام میده. البته بیشتر کارهاش مخصوص سیسمونیه. اما من میخواستم ازش قیمت یه کتابخونه ی جمع و جور رو بگیرم. رفتم داخل مغازه و با صاحب مغازه حرف زدم. عکس کار رو که از  این*ست*اگ*رام پیدا کرده بودم با ابعاد نشون صاحب مغازه دادم. بعد از محاسبه گفت چیزی حدود دویست هزارتومن میشه. باورم نمیشد. پیجی که عکس ,دلخوشانه ...ادامه مطلب

  • چه میدونی زندگی چه بازی هایی داره!

  • جوون که بودم، نه ببخشید جوون تر که بودم، از مردها فراری بودم. یعنی کلا از مردها خوشم نمیومد.  هر کسی که بهم ابراز علاقه میکرد یه جورایی ازش فرار میکردم.  اصلا دوست نداشتم کسی بهم بگه دوستم داره. اما دنیا به دوست داشتن و نداشتن من کاری نداشت. اولین تجربه ام مربوط میشه به پسر همکار بابا که تقریبا با ه,میدونی,زندگی,بازی,هایی,داره ...ادامه مطلب

  • چهره های نامعمول

  • سلام و صبحتون بخیر. تا حالا شده از نگاه کردن به چهره ی خاصی، حس بدی بهتون دست بده و بدتون بیاد! لازم نیست حتما اون شخص زشت یا بدرو باشه. لازم نیست که حتما به شما بدی کرده باشه، نه! فقط نتونین بهش نگاه کنید! من اینجوری هستم. گاهی نمیتونم توی صورت بعضی ها نگاه کنم. حس بدی پیدا میکنم و درنتیجه همیشه از, ...ادامه مطلب

  • جمعه ی دلگیر

  • همیشه بدترین تنبیه رو برای خودم انتخاب میکنم. خودم رو از آنچه دوست دارم، محروم میکنم! . . . شک میکنم. به همه چیز شک میکنم. ... بر من سزا نبود اینچنین عمری، گاهی به سرخوشی و گهی به سرمستی لیکن به اشک دیده سرمست و به خون دل سرخوش! (0 لایک) , ...ادامه مطلب

  • میان ماه من با ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است

  • میون عشق و نفرت سردرگمم.****وقتی میخوای یه خونه رو بسازی، چندین ماه زمان میبره. نقشه کشی، پیریزی، آجر چینی. سقف، توکار و نما و .....اما وقتی میخوای خرابش کنی، در یک لحظه با کار گذاشتن دینامیت در پا یه ها میشه خرابش کرد. در عرض چند ثانیه.****عشق هم همینطوره، کم ک, ...ادامه مطلب

  • یکی از درد های جامعه ی سنتی

  • وقتی پست فرانک جون رو در وبلاگش(رژیم زیگزاکی من) خوندم، یکسری خاطرات برام تداعی شد: اولین بار سال سوم راهنمایی بودم که از صحبت های خاله خانم با مامان یه چیزایی شنیدم که برام خیلی عجیب بود. اون سالها تازه از تهران رفته بودیم به اون شهرکوچیک شمالی.توی شهر کوچیک ما اکثر آدم ها همدیگه رو میشناختند و از , ...ادامه مطلب

  • دلم خنک شد

  • دیروز با آقای میم رفته بودیم بنگاه و داشتیم میرفتیم خونه ببینیم که صاحبخونه زنگ زد. حدودای ساعت هفت بود. پرسید خونه نیستی. گفتم نه. گفت یکی میخواد بیاد خونه رو ببینه. گفتم منم رفتم که خونه ببینم. گفت کی میتونی خونه باشی؟ گفتم فردا ساعت ۴ به بعد. **** امروز از ساعت ۴ منتظر بودم. ساعت ۵ زنگ زدم به صاح, ...ادامه مطلب

  • صبح بخیر چهارشنبه جان

  • عاشق این صبح های خنکم که یه نسیم خنک از توی آستین هات میدوه روی تنت و باعث میشه آروم و ریز بلرزی. عاشق این صبح های آفتابی هستم که وقتی از خواب بیدار میشی میبینی هیچ اثری از سردرد وحشتناک شب قبل وجود نداره. عاشق این صبح ها هستم که وقتی در خونه رو باز میکنی و قدم تو کوچه میگذاری بوی خوش و بهشتیِ پیچ امین الدوله میپیچه توی بینیت. عاشق این صبح هایی که وقتی گوشیت رو چک میکنی میبینی یه عالمه پیام عشقولانه ای از معشوقت که دیشب از خستگی خوابش برده بود و باهات صحبت نکرده بود، برات رسیده. عاشق این صبح ها , ...ادامه مطلب

  • همدل

  • دیروز غمگین بودم. همکلاسی هم اخمو بود. صبح خیلی عصبانی بود. ظهر بی حوصله بود، غروب  اما خسته.عادت کردم به اینکه همیشه خوب باشه. حداقل با من همیشه خوب باشه.دیروز که غمگین بودم، همکلاسی هم خوب نبود. غمگین تر شدم. این مرتبه یه جور دیگه. شبیه بچه ای, ...ادامه مطلب

  • چه جمعه ای

  • خیلی خسته بودم. از صبح داشتم پای کامپیوتر با فرم های ایزو و یه عالمه داده و اطلاعات سر و کله میزدم. چشمام به سختی باز میموند. گشنه بودم. برای ناهار رفتم سالن غذاخوری. هنوز دو قاشق غذا نخورده بودم که یه موی فر ریز لای غذا دیدم. ( کارگر آشپزخونه مرخصی , ...ادامه مطلب

  • سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست!

  • حوصله سی*یاس*ت رو ندارم. چطوره اصلا اسمش رو بذارم روسیاهگری.بله داشتم میگفتم که حوصله ی روسیاهگری رو ندارم. از بحث های مربوط به اون گریزانم. سراغش نمیرم و ازش فرار میکنم.  درموردش اطلاعات زیادی هم ندارم. میدونم چیز خوبی نیست. بدجور آدم رو درگیر , ...ادامه مطلب

  • دردِدل

  • تمام عمرم باب دلم  خانواده  زندگی کردم. از لباس پوشیدن و خرید کردن و کلاس های تفریحی رفتن تا انتخاب رشته ی تحصیلی و دوستان و نوع رفتار در جامعه.سال چهارم دبیرستان (عاشق رشته ی ریاضی بودم و درس فیزیک؛  دوست داشتم  مهندسی مکانیک بخونم ولی گفتن باید بری تجربی برای پزشکی) رتبه من هزارو هشتصد شد و گفتن احتمال پذیرش در رشته ی پزشکی نداری. پدر گفت یک سال بمون خونه و بخون برای سال بعد., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها