شیطنت های پسرانه

ساخت وبلاگ

هیچی نشده غروبا هرچند دقیقه یک بار از صدای ترقه از جا میپرم. من نمیدونم این پسربچه ها چرا اینقدر ذوق کارهای هیجانی و ترقه بازی و این چیزا رو دارند.

بچه که بودیم یکی از تفریحات برادرم، آتیش بازی به طرق مختلف بود. 

 یه روز یه کبریت روشن میگرفت جلوی یه پیف پاف و بعد اسپری میکرد و شعله آتیش زبونه میکشید و اونوقت میفتاد دنبال من که : من اژدهام و میخوام بخورمت.

یه روز نفت میریخت رو مورچه های بیچاره و آتیششون میزد. یه روز میله ی آهنی داغ میکرد و میذاشت رو چوب و اثرش رو با افتخار نشون من میداد....

از دست برادرم و کارهای هیجانیش درامون نبودم. 

مثلا  اسپری موی مادر رو اسپری میکرد رو مورچه ها و به چسبیدنشون با لذت نگاه میکرد.

 پشت در قایم میشد و مادر رو میترسوند و یا توی حیاط مادربزرگ چاله میکند و روی اون  رو با نی و خاک میپوشوند و بعد یکی از دخترها رو به یه بهانه ای میکشید رو چاله تا افتادنشون رو تماشا کنه. (یه دفعه اشتباها داییم افتاد تو چاله و برادرجان یه کتک درست و حسابی خورد)

یه روز دیگه با پسرخاله با خیار چمبرهایی که شوهرخاله خریده بود شمشیربازی میکردند و نصف خیارهارو درب و داغون کردند.

اونوقت یه روز بعد، شیشه همسایه رو با توپ میشکستند و فرار میکردند.

خلاصه این داداش من اعجوبه ای بود برا خودش. 

الان که این بچه های ترقه به دست رو میبینم، یاد داداشم میفتم و شیطنت های دوران بچگیش.

ولی واقعا خدا به مامانایی که پسر دارند، صبر بده. داداش من که مامانمو پیر کرد با این شیطنت هاش.  ( پری از الان خودتو آماده کن)

البته اینجور که از قرائن و شواهد پیداست، همکلاسی هم دست کمی از برادرجان نداره. چنان با آب و تاب از آتیش سوزوندن های بچگیش تعریف میکنه که بیا و ببین. بعد هم میگه من بچه آرومی بودم.

خدا به داد من برسه.


رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:14