اولین کارخونه ای که کار میکردم کارخونه ی داغونی بود. کارگرها اکثرا برای محلات خیلی پایین ولایت غربت بودند. سمت راه آهن و ....بیشترشون یا اعتیاد داشتند یا بزه کار بودند یا سابقه ی کیفری داشتند یا از خو, ...ادامه مطلب
بچه که بودیم ماه رمضون و محرم و اعیاد مختلف اسلامی رو از نذری هایی که میومد در خونه میفهمیدیم. شله زرد، فرینی، حلوا، آش، قیمه، زرشک پلو با مرغ و .....وقتی رفتیم شمال تعداد این غذاهای نذری خیلی خیلی کم, ...ادامه مطلب
از دیروز ورِ ناامید و مایوس و بهونه گیرم دائم با ورِ منطقی و امیدوارم در حال جنگیدنه! طوری که شب با گریه خوابیدم و روزهم دائم با خودم در تنش بودم .ور ناامیدم میگفت: اشتباه کردی! خودت رو توی هچل انداخت, ...ادامه مطلب
نشستم توی سرویس و دارم برمیگردم خ , ...ادامه مطلب
من از بچگی دو تا تفریح داشتم. یکی نق, ...ادامه مطلب
سلام. در حال حاضر آخرین ساعات سال , ...ادامه مطلب
میگه: تعطیلات رو نمیخوای بیای این, ...ادامه مطلب
وقتی یه خونه رو تمیز می کنی و بعد یک, ...ادامه مطلب
اینجایی که من کار میکنم چندتا ویژگی تاپ داره! ۱: هرچقدر بیشتر احترام بگذاری، بیشتر با بی ادبی ورفتار نامحترمانه دیگران مواجه میشی. هیچ فرقی هم نمیکنه راننده سرویس باشه، آشپز باشه یا مدیر بالادستی! ۲:, ...ادامه مطلب
من از اون دست آدم هایی هستم که تا دست و پام به جایی برخورد میکنه فورا کبود میشه. کبود در حد زغال. بعد به مرور سرمه ای و بنفش و نارنجی و زرد میشه تا خوب بشه.و البت, ...ادامه مطلب
بچه که بودم ظهرهای جمعه یه برنامه ای از رادیو پخش میشد به اسم قصه ی ظهر جمعه. یه آقایی میومد و قصه تعریف میکرد. اول صحبتش هم میگفت: راویان اخبار و طوطیان شکرشکن پارسی اینگونه حکایت کنند که:! عاشق قصه , ...ادامه مطلب
از صبح سردرد دادم. * دیروز از توی فریزر ظرف شاهتوت هایی رو که همکلاسی برام خریده بود و اضافه اش رو گذاشته بودم توی فریزر پیدا کردم و الان نشستم با لذت تمشک میخورم. * عکاسباشی توی مازندران یه ویلا خرید, ...ادامه مطلب
بلند شد و روی پاهاش ایستاد. حال خوبی نداشت. گفت : میتونستی کمکم کنی! گفتم: شاید! گفت: من در حقت فقط خوبی خواستم! گفتم: شاید! گفت: باید میموندی و تلاش میکردی! گفتم: شاید! گفت: رفتی و همه چیز خراب شد!, ...ادامه مطلب
از بچگی بعد از آشنایی باکتاب رساله که محصول تحصیل در مدرسه ی فرزانگان بود، عادت کردم خیلی اوقات پیرامون احکام موجود در رساله کنکاش کنم. از همون موقع خیلی چیزها با عقل و منطق من جور در نمیومد ! این , ...ادامه مطلب
این مطلب خطاب به کامنت گذار عزیز با عنوان"حالا" نوشته شده! اون چه اینجا می نویسم احساسات و تجربیات شخصی منه. مطمئنا خیلی ها با من همدوره هستند اما دلیلی نداره تجربیات مشابهی داشته باشند. درک هر شخصی, ...ادامه مطلب