این چند روز

ساخت وبلاگ

نشستم توی سرویس و دارم برمیگردم خونه.

امروز آخرین روز کاری کارخونه بود.

مدیر کارخونه و خانم مسئول فنی و دخترک زیردستش و خیلیهای دیگه نیومده بودند. یه روز آروم و بی حاشیه رو پشت سر گذاشتیم‌.

اما اتفاقات این چندروز زیاد بود. اول اینکه شیرینی نخودچی درست کردم( وای چقدر مهم)

من و مسئول فنی هرکدوم جدا نامه ای نوشته بودیم و برای پرسنل زیردستمون تقاضای پاداش کرده بودیم.

خانم مسئول فنی طی نامه صریحا یک پایه حقوق پاداش خواسته بود اما من فقط نوشتم بنا به صلاحدید مدیرعامل مبلغی به عنوان پاداش به پرسنل تعلق گیرد. 

سر این موضوع هم بحثمون شد. اون گفت ما باید بنویسیم یه پایه حقوق تا حداقل پونصده تومن بدن. من گفتم اصول اخلاقی و کاری حکم میکنه که من فقط درخواست پاداش رو بنویسم. اگر مدیر بالادستی بخواد خودش از من میپرسه نظرت چقدره! 

خوب با توجه به سوابق شرکت میدونستم که الان با وجود مرغ و برنج و روغن و شوینده هایی که به پرسنل دادند فقط چیزی حدود صد یا دویست هزارتومن پاداش میدن....

دیروز مبلغ دومیلیون برای مهندس دو به شک فرستادند تا بین بچه ها تقسیم کنه.

خانم مسئول فنی از صبح توی قیافه بود. عصر هم گفت من از فردا دیگه نمیام و گفت انگار به هرکسی صد یا صد و پنجاه میخوان بدن. گفتم ای کاش مهندس زودتر بگه برا اینکه چند نفر امروز از من مرخصی گرفتند. مثل پیرمرد! 

گفت برا چی به اون میخوای پاداش بدی اونکه کاری نمیکنه(کلا ایشون معتقده به بچه های تولید پاداشی ندن و کل پول رو به بچه های ساخت و آزمایشگاه که زیر نظر اون هستند بدن) 

با ناراحتی گفتم خانم فلانی یه کم انصاف داشته باش. این آدم با اون سنش همه کاری میکنه. اگه من اندازه ی اون راه میرفتم از زانو درد میمردم.

اخماش رفت توی هم و یه خداحافظی درست و حسابی هم با من نکرد.

امروز مهندس دو به شک زنگ زد و با ناراحتی گفت من  بچه های آزمایشگاه رو صدا زدم که بهشون پاداش بدم ولی قبول نکردند. اینا خیلی بی ادب و گستاخ هستند.

من رفتم آزمایشگاه و با یکی از پرسنل که بچه ی خوبیه صحبت کردم. بهش گفتم من نباید الان اینجا باشم و این حرفا رو به شما بزنم ولی به عنوان خواهر بزرگتون لازم میدونم یه چیزهایی رو براتون روشن کنم.

گفتم اولا مدیرعامل یا مدیر هیچ اجباری برای پرداخت پاداش به شما ندارند و اگر این کار رو انجام میدن فقط نشون دهنده ی رضایت شون از کارکرد شماست. دوما این بی ادبیه که مدیر شما چیزی به شما بده و شما دستش رو رد کنید. اگر نمیخواین میتونید بگیرید و بدید به یه نیازمند. اصلا اگر مدیر دیگه ای بود همین الان ممکن بود توبیختون کنه.

کلی باهاش حرف زدم تا اینکه گفت آخه میدونید خانم مسئول فنی دیروز به ما گفت فردا هرچقدر دو به شک به شما داد قبول نکنید من خودم میرم دفتر تهران و براتون از مدیرعامل میگیرم. ما هم از ترسش نمیتونیم کار دیگه ای انجام بدیم.

گفتم خانم فلانی اشتباه کرده. مگه اینجا مدیر نداره که اون مستقیم بخواد با مدیرعامل حرف بزنه. بعدشم اگر قرار بود پول بیشتری بدن حتما میدادند و مهندس دو به شک هم به شما پرداخت میکرد. اینجوری خودش و شما رو زیر سوال میبره.

خلاصه تا بعدازظهر  بچه های ساخت و دو تا از نیروهای انبار پاداششون رو نگرفتند و مهندس هم فهمید قضیه زیر سر خانم مسئول فنیه و کل مبلغ رو بین بچه های تولید تقسیم کرد. یکی دو نفر اومدند اتاق من که برای دو سه نفر دیگه درخواست پا داش بدن که منم سفت و سخت پاهاشون برخورد کردم و گفتم توی کار مدیرا دخالت نکنید. 

خلاصه که این جریان کشیده شد به دفتر تهران و مدیرعامل و برای اون افراد خیلی بد شد.

کلا این خانم دوست داره خودش رو همه کاره و رئیس نشون بده. این وسط دلم برای بچه های آزمایشگاه سوخت که با وجود کار زیاد از چشم مدیر افتادند.

این از ماجرای امروز.

دوم اینکه شیرینی نخودچی پختم اونم چه شیرینی ای

و اما امروز نماینده های اون شرکت ترکیه ای که قراره از بعد از عید باهاشون کار کنیم اومده بودند و من و مدیر دو به شک با خیال راحت باهاشون صحبت کردیم. 

اصرار هم داشتند توی تعطیلات بریم ترکیه تا کارخونه ی اونا رو ببینیم. 

با بچه های تولید عکس یادگاری انداختیم. 

بارون شدیدی هم میباره و حسابی تموم محوطه رو شسته!

امروز خیلی خوب بود. خداروشکر سال کاری ما به خوبی و خوشی به اتمام رسید. 

در حال حاضر هم توی اتوبان هستیم و تا همین لحظه سه تا تصادف سنگین رو به چشم دیدیم. راستی چرا وقتی بارون میباره اینقدر تصادف میشه؟

****

یادم باشه براتون از دخترک نفرین نامه خون کنترل کیفی بنویسم که مثل پیرزنها میشینه و بقیه رو نفرین میکنه

****

خدایا شکرت. خدایا شکرت برای قدرت نفوذی که بهم دادی.

خدایا شکرت از اینکه تموم بچه های تولید دوستم دارند و حتی مواقعی که دعواشون میکنم هم از من دلگیر نمیشن. 

خدایا شکرت که امسال با تموم سختی های محیط کار تموم شد و به خیر و خوشی هم تموم شد.

خدایا بابت همه چیز ممنونم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 8 فروردين 1398 ساعت: 14:22