مادر

ساخت وبلاگ

وسایلم رو جمع کرده بودم و قرار بود نیم ساعت بعد راه بیفتم به سمت شهر محل سکونت. 

مادر خطاب به من گفت: کمتر حرص و جوش بخور.

کمتر عصبی شو.

به خودت برس.

مراقب خودت باش. کمتر به خودت فشار بیار. آروم راه برو و زیاد دلاو خم و راست نشو.

بعد بی مقدمه گفت:

اگر هم در مورد ازدواج تصمیمت قطعیه، من به تصمیمت احترام میذارم. موافق نیستم ولی تو برام مهمتری.

بی خود هم فکر نکن که دوستت ندارم.

فکر نکن چون مخالفم، پشتت رو خالی میکنم که طرف هر بلایی خواست سرت بیاره. نه. با تمام توان پشتت هستم. برات هم دعا میکنم که خوشبخت بشی. فقط اگر تصمیمتون قطعیه، زودتر تکلیفتون رو روشن کنید که تا قبل از چهل سالگیت بری سر خونه زندگی خودت.

خواهرک گفت: یه ماه زودتر هم به ما خبر بدین که ما آماده باشیما.

من فقط آروم اشک میریختم . اشک میریختم و توی دلم خدا رو شکر میکردم.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 23 فروردين 1396 ساعت: 22:05