من و بابام

ساخت وبلاگ

بچه که بودم پدرم همیشه مارو میبرد پیش یه دکتر اطفال معروف توی تهران که اتفاقا شمالی بود و گاهی هم توی تلویزیون برنامه داشت. 

هر وقت میرفتیم مطب دکتر ج، آقای دکتر خوشرو و مهربون با چهره ای خندان  خطاب به مادرم میگفت: خوب اول بگو ببینم دکتر الف چی تجویز کرده!

دکتر الف پدرم بود. نه اینکه دکتر باشه. بلکه به دلیل تشخیص ها و تجویزهاش ، اونهم قبل از رفتن به نزد دکتر، آقای دکتر به طعنه پدر رو دکتر الف خطاب میکرد.

پدر یه ارتشی کارکشته بود که حسابی تحت نظر امریکایی ها و اروپایی ها دوره دیده بود و یه جورایی توی بیابون و وسط جنگل و توی دشت و صحرا هم اگر تنها گیرمیفتاد، بلد بود چجوری از خودش مراقبت کنه.

پدر یه جورایی همه فن حریف بود. دستگاهی توی خونه نبود که خراب بشه و پدر نتونه تعمیر کنه. از دستگاهها که بگذریم میرسیم  به آدما. 

پدرجان تا حدودی تشخیص پزشکی و تجویز دارو هم انجام میدادند که در هشتاد درصد موارد کارساز بود. آقای دکتر ج که از بدو تولد من و برادرم با پدر آشنا شده بود و اخلاقش رو خوب میدونست، ارادت خاصی به پدر داشت و با وجود اینکه دکتر الف خطابش میکرد ولی با هم دوست و رفیق بودند.

حالا چطور شد یاد اینا افتادم؟!

فرانک برام کامنت گذاشته و منو خانم دکتر خطاب کرده و من احساس کردم فرانک شده دکتر ج و من شدم بابام.

اینجور که پیداست مادرم حق داره دائم بهم میگه "شدی عین بابات"

روح هردوشون شاد

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06