سپاسگزارم

ساخت وبلاگ

اون حرف میزد و من درحالی که بغضم رو فرو میخوردم  تو دلم میگفتم: خدایا سپاسگزارم که هست تا حتی با این حرفاش دلم رو به درد بیاره.

بهش میگم: باور کن زیاد خوب نیستم. درد زانوهام زیاد شده و توان حرکتیم خیلی کم شده.

بهم میگه: رفتی دکتر و دیدی که سالمی.

بهش میگم: مادر من، وقتی نمیتونم زانوهامو خم کنم، وقتی نمازمو نشسته میخونم، وقتی گاهی از شدت درد نمیتونم رو پاهام بایستم، یعنی سالم نیستم، فقط دکترها هنوز کشف نکردند که چم شده. 

بهم میگه: دیدی که نوار عصب و عضله هم گرفتی و آزمایش هم دادی و فیزیوتراپی هم رفتی و دکتر گفت هیچیت نیست. باید بی خیال باشی. اینا همش از تنهاییه.

توی دلم میگم: زمانی هم که از درد سنگ کیسه صفرا به خودم میپیچیدم و هیچ دکتری نمیفهمید مشکل کجاست تو همین حرفو میزدی و میگفتی همش عصبیه.

ولی ترجیح میدم سکوت کنم و با خودم میگم: خدایا سپاسگزارم که مادری دارم که حداقل حالم رو میپرسه. سپاسگزارم که با وجود این همه درد و بیماری های جورواجور، بازم یکی هست که دوستم داشته باشه.

خدایا سپاسگزارم که خونه ی آرومی دارم که روز جمعه رو توی اون به راحتی استراحت کردم.

سپاسگزارم که هنوز میتونم راه برم.....

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 10:37