سلام و صبح بخیر

ساخت وبلاگ

در حال حاضر که ساعت نه صبحه، بنده از داخل رختخواب به شما صبح جمعه رو به خیر میگم.  نمیدونم چرا حوصله بیرون اومدن از رختخواب رو ندارم. شاید چون سه شنبه همه ی کارهامو کردم و دیگه هیچ کاری برا امروز ندارم.

اصلا چه معنی میده سه شنبه تعطیل باشه. من روزها رو قاطی کردم. امروز اصلا شبیه جمعه ها نیست. صبح زود بیدار شدم و فکر کردم خواب موندم، بعد یادم افتاد امروز جمعه است و تعطیل. 

راستی براتون گفته بودم فیلم سومی هم خریدم. اسمش: یحیی سکوت نکرد.

برخلاف دو تا فیلم دیگه، این یکی به دلمان نشست. شاید به دلیل داستان ملموس و بازی قشنگ خانم معتمدآریا. ته داستان یه جورایی باز بود ولی خوب فیلم به هدفی که راوی براش تعریف کرده بود دست پیدا میکرد. فیلم قشنگی بود. (البته از نظر من)

پ.ن۱: دیشب با هستی و آقای میم و خرمالو جون رفتیم خیابون گردی و از حراج پنجاه درصدی پاتن جامه برا خودم شلوار لی خریدم با قیمتی باورنکردنی و ررا همکلاسی هم یه تی شرت آستین بلند. آقای میم هم دو تا شلوار خرید و کلی مارو بابت شلوارهای انتخابیش خندوند. با اینکه به فروشنده میگفتیم این آقا رسمی و کلاسیک لباس میپوشه و رنگ های شاد نمیپوشه میرفت یه شلوار کتان لوله ای با رنگ آبی آسمونی میاورد و میگفت : اینم بدین امتحان کنه.

بهش گفتم اینا برا تابستون خوبه  مالباس زمستونه میخوایم. میگه: زمستون که تموم شد. میگم: میخوایم بخریم بذاریم برا سال بعد. گفت: آهان. فهمیدم.

میخواستم بگم: نه آقا شما هنوز هم نفهمیدی، اگه فهمیده بودی برای مردی چهل ساله با پوشش رسمی پیشنهاد شلوارهای مخصوص پسرکان بیست ساله را نمیدادی. واقعا چرا اینا نمیخوان کار فروشندگی رو یاد بگیرن.

پ.ن.۲: اونایی که میگن با گوشی نمیشه کامنت گذاشت یا آپ کرد، من که نود درصد پستها رو با گوشی میذارم، پس چرا برا من میشه؟

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 10:37