ماجرای مطب نشینی

ساخت وبلاگ

دیروز بعد از کار، برای ریزش موهام رفتم دکتر پوست و مو. 

نوبتم رو با منشی چک کردم و ویزیت رو پرداخت کردم و نشستم روی صندلی. خانم کنار دستیم یه خانم چادریِ سبزه رویِ بیست و هفت _هشت ساله بود. نگاهی به من انداخت و گفت: خانم این دکتر کارش خوبه؟ گفتم: بله. گفت: شما قبلا پیشش اومدین، از کارش راضی هستین؟ گفتم: من نیومدم ولی دوستانم پیشش اومدن و راضی هستن. گفت: شما هم برای لک صورت اومدین . نه؟ گفتم: نخیر. گفت: منم صورتم جدیدا لک آورده، قبلا اینجوری نبود. از وقتی قرص ال دی خوردم اینجوری شد. شما هم که صورتتون لک داره، پس چرا به دکتر نمیگین؟ نگاهی به صورتش انداختم، من لکی نمیدیدم. البته احتمالا زیر خروارها کرم پنهانش کرده بود. با بیتفاوتی گفتم: برام مهم نیست. من از بچگی صورتم کک و ومک داشت. گفت: واقعا؟ مهم نیست؟ پس برا چی اومدین؟ (فکر میکرد دارم بهش دروغ میگم) گفتم: برا موهام. گفت: ولی صورتتون رو هم نشون بدین.  دیگه کم مونده بود عصبانی بشم و یه چیزی بهش بگم. گفتم : من کک و مک های صورتم رو لک نمیدونم و برام مهم نیستن و همینجوری راحتم. 

منشی صداش کرد و وارد اتاق دکتر شد.

******

خانم جوان چادری دیگری بچه بغل اومد نشستم کنارم. به کودکش لبخند زدم و سرگرم بازی با بچه شدم که خانم پرسید: شما قبلا اومدین اینجا؟ گفتم: نه. گفت: از کار دکتر خبر دارین؟ کارش خوبه؟ ( یک لحظه فکر کردم اشتباها اومدم آرایشگاه و خانم داره در مورد آرایشگر سوال میپرسه) گفتم: نمیدونم.

سوال دیگری نپرسید و من نفس راحتی کشیدم. میخواستم بگم خوب خانم حتما شما قبلا از کسان دیگری در مورد طبابت ایشون اطلاعاتی بدست آوردید که اومدین اینجا، اگر هم که نه، پس دیگه به مدرک ایشون اعتماد کنید و اینقدر به دنبال پرس و جو از بقیه نباشید.

یک زمانی پزشکان نقش خدایان روی زمین رو ایفا میکردند. چی شد که اعتماد آدم ها از پزشکان سلب شد؟ واقعا چه اتفاقی افتاد؟

******

دکتر داروهایی برام نوشت  و داروخانه ای رو معرفی کرد برای دریافت دارو( اینم یه مدل جدید از نحوه ی کار کردن در ایران) 

رفتم همون داروخانه. بعد از دیدن نسخه، دخترها پچ پچی کردند و گفتند، خانم فعلا بشینید تا آماده بشه. بعد از یک ربع رفتم داروها رو بگیرم. یکی از داروها (یه ویتامین خارجی) اونی نبود که دکتر اسمش رو نوشته بود.درضمن یکی از عناصر داخل دارو آهن  بود که معده ی من نسبت به قرص های حاوی آهن به شدت حساسه و فورا دچار درد و ناراحتی میشه.به دخترک پشت پیشخون گفتم این دارو اونی نیست که توی نسخه است. گفت: همینه. اسمش فرق میکنه. نگاهی بهش انداختم و بیشتر  بحث نکردم اما برگشتم مطب دکتر. به منشی گفتم میخوام دارو رو به دکتر نشون بدم. به جعبه ی قرص توی دستم نگاه کرد و گفت: از داروخانه تماس گرفتند و پرسیدند. چون داروی شما فعلا وارد نشده و هیچ کجا نیست، مشابه اون رو دادند و مشکلی نداره. گفتم: با این حال میخوام با دکتر صحبت کنم. قبول کرد که برم داخل. 

دارو رو به دکتر نشون دادم و جریان رو شرح دادم. گفت : بهتره که همون رو که نوشتم پیدا کنید و بخورید چون با داروی دیگری که بهتون دادم مکمل هم هستند. پرسیدم دارویی که نوشتید حاوی آهنِ؟ گفت: نه. 

تشکر کردم. برگشتم به داروخانه و دارو رو پس دادم. و از دیروز دنبال داروی اصلی هستم. سرچ کردم و خیالم راحت شده که داروی فوق مکمل حاوی آهن نیست. بالاخره پیداش میکنم. به قول مامان نهایتا تا یکی دو ماه دیگه وارد میشه.

دلم برای مردم بی اطلاع و کسانی که آشنایی با داروها و یا زبان انگلیسی ندارند میسوزه.

بعد از این همه دکتر رفتن، هنوز به زد و بند بازی های کادر درمان عادت نکردم.

یه منشی و یه داروخانه چی به خودشون اجازه میدن در طبابت یک دکتر دخالت کنند. هزار الله اکبر به این مردمانِ همه چیزدان.

رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1396 ساعت: 21:33