اومدم آرایشگاه. نیاز داشتم به این قیافه ی داغونم یه سر و سامونی بدم.
چه عالمی دارند. هفت تا دختر با قد و قواره های مختلف، تاپ و شلوارک و پابند. لب های ژل زده. ناخن ها و مژه های کاشته. موهای بلند و رنگ و مش شده و خنده های بلند و ادا و اطوار . صحبت فقط از بوتاکس و لنز و مدل ابروئه.
موسیقیِ بلند، حرف زدن در مورد کراتینه ی مو، عمل های زیبایی و ....
اگه اینا زن هستند، من چی هستم؟
تتوهای روی دست و گردنشون، لنز آبی چشماشون.
احساس میکنم وارد سیاره ی دیگه ای شدم. از وسط یه عده کارگر خشن و یه محیط کارخونه ی مردونه، کتونی به پا، با ظاهری خشن اومدم تو سیاره ی زنان قرتی.
الان دعوا سر موهای دختریه که داره موهاشو کوتاه میکنه و این دخترکان آرایشگر بر سر اینکه کدوم یکی موها رو تصاحب کنه در حال جدل هستند.
چقدر من با این زنان و دختران متفاوت هستم.
خاله شری میگفت: خودتو ول کردی. چرا به خودت نمیرسی؟ یه کم تغییر در خودت ایجاد کن. ابروهاتو تتو کن. موهاتو تغییر بده و ...
من اما از خودم راضی هستم. اگه این آرایشگرهای مدل جدید با ابتکاراتشون، ابروهام رو خراب نکنند، ابروهام خیلی هم به صورتم میان.
اصلا همینه که هست! والله به خدا!
برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 117